اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صلة

نویسه گردانی: ṢL
صلة. [ ص ِ ل َ ] (اِخ ) ابن اشیم ، مکنی به ابی الصهباء.وی یکی از زهاد است . صاحب صفة الصفوة در ترجمه ٔ وی از ثابت بنانی آرد: صلةبن اشیم بجبان ۞ می شد و در آنجا عبادت می کرد، در آن حال جوانانی که سرگرم لهو و لعب بودند بر او می گذشتند، صلة می گفت : مرا خبر دهید از گروهی که قصد سفر کردند وبه روز از راه متمایل می شوند و شب را در خواب بسر میبرند چه وقت به منزل می رسند؟ وی همچنین بر آنها می گذشت و آنان را اندرز می داد. روزی بر آنها بگذشت و این مقال را بر زبان راند. جوانی از آن میان گفت : ای مردم بخدا او جز ما را قصد ندارد. ما شب را می خوابیم و روز را در لهو و لعب بسر می بریم ، سپس بدنبال صله افتاد و با او بجبان می شد و در آنجا عبادت می کرد تا مرد... (صفة الصفوة چ حیدرآباد ج 3 ص 140). مؤلف کتاب در ذیل این داستان کرامات دیگری از وی آورده است . رجوع به همان مجلد صص 139-142 شود. ابن حجر آرد: وی تابعی مشهور است . ابن شاهین و سعیدبن یعقوب وی را در شمار صحابه آورده اند، و بخاری و ابن ابی حاتم و ابن حیان او را از تابعین شمرده اند. ابوموسی گوید: وی بسال 35 هَ . ق . بسن یکصدوسی سالگی در سیستان به قتل رسید.پس وی عهد جاهلیت را دریافته است . ابونعیم حدیثی ازپیغمبر در فضیلت وی آورده است . (الاصابة ج 3 ص 260).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
سلح چین . [س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خانمیرزا بخش اردکان شهرستان شهرکرد. دارای 150 تن سکنه و آب آن از چشمه و قنات است . محصول آن غ...
صلح آباد. [ ص ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان تکاب بخش بجستان شهرستان گناباد 12000گزی باختر بجستان سر راه مالرو عمومی قاسم آباد. دامنه ، گرمسی...
سله چین . [ س ِ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیمچه بخش گنوند شهرستان شوشتر. دارای 170 تن سکنه . آب آن از کارون . محصول آنجا غلات . شغل ا...
سله چین . [ س ِ ل ِ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ عکاشه و سلمی هفت لنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).
سله باف . [ س َل ْ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) کسی که سله ها و سبدها بسازد و بافد. (آنندراج ). کسی که سله میسازد. (ناظم الاطباء). سلال . (ملخص اللغ...
صلح جستن . [ ص ُ ج ُ ت َ ] (مص مرکب )آشتی خواستن . صلح طلبیدن . سازش خواستن : هرکه با دشمنان بجوید صلح سر آزار دوستان دارد. سعدی .رجوع به ص...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
صله ٔ رحم . [ ص ِ ل َ / ل ِ ی ِ رَ ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) محبت و سلوک داشتن با خویش و اقرباء. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). بَل ّ. بِلان . ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
صله دادن . [ ص ِ ل َ / ل ِ دَ ] (مص مرکب ) جایزه دادن . پاداش دادن . احسان کردن . اجازه . رجوع به صلت و صله شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۶ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.