صماخ
نویسه گردانی:
ṢMAḴ
صماخ . [ ] (اِخ ) آبی است بر یک منزلی واسط آنرا که قصد مکه دارد. ابوعبداﷲ سکونی آرد: صماخ از آبها است که بین دو جبل طی و جبالی که بین آن و تیماء است قرار دارد. یاقوت گوید: ندانم آن صماخ همین است یا خطائی در روایت رخ داده . (معجم البلدان ).
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
صماخ . [ ص ِ] (ع اِ) سوراخ گوش . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). سوراخ باطنی گوش . || گوش . || آب کم . (منتهی الارب ). || ...
صماخ . [ ص ِ ] (اِخ ) حفصی آرد: ازنواحی یمامة یا نجد است و آن کوهی است و به قرب آن دهی است که آنرا خلیف صماخ گویند. (معجم البلدان ).
صماخ . [ ص ُ ] (ع اِ) شاید که مشتق از دردی بود در صماخ و آن شکافتن گوش است چه این کلمه بر وزن ادواء (بیماریها)است ، چون : سُعال و زُکام ...
سماخ . [ س ِ ] (ع اِ) سوراخ گوش . (از غیاث ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به صماخ شود. || مسخرگی . (لغت نامه فرس اسدی ). ۞
ظرفی پر از سوراخ . که در قدیم سماخ را در آن پالایش می داده اند
در اصفهان به جای آبکش بکار می رود