صمد
نویسه گردانی:
ṢMD
صمد. [ ص َ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن قاسم عتقی مصری ، مکنی به ابی الازهر. وی مانند پدر خویش یکی از ائمه ٔ اعلام است . از پدر خود و ابن عیینه و ابن وهب حدیث کند و قرآن را بر ورش خواند و بسبب مکانتی که او راست ، اندلسیان بر قرائت ورش اعتماد کردند و او برادر فقیه موسی بن عبدالرحمان است . وی بسال 231 هَ . ق . درگذشت . (حسن المحاضره ص 224 ج 1).
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
صمد شیرازی . [ ص َ م َ دِ ] (اِخ ) رجوع به صمد (شیخ ...) شود.
کلاته صمد. [ ک َ ت ِ ص َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان صالح آباد بخش جنت آباد شهرستان مشهد. محلی جلگه ای و معتدل است وسکنه 90 تن . آب آنج...
ثمد. [ ث َ / ث َ م َ / ث َ م ِ ] (ع اِ)آب اندک بی ماده یا آب باقی در زمین هموار و سخت یا آبی که در سرما ظاهر شود و در گرما خشک . ج ، ثِماد.
ثمد. [ ث َ ] (ع مص ) تهی دست گردانیدن از کثرت سؤال سائلان مرد را. || برکشیدن آب مرد را از بس آرامش . || فربه گردیدن .
ثمد. [ ث َ ] (اِخ ) موضعی است در بطن ملیحة که آن را روضةالثمد نامند. || بطنی است از تیم بنی جریرة. || ابرق الثمدین ، نام جائی است . (مرا...
سمد. [ س ِ م ِ ] (اِ) سمیذ : نانک کشکینت روانیست نیزنان سمد خواهی گرده ٔ کلان . رودکی .رجوع به سمید، برغل و سمذ شود.
سمد. [ س َ ] (ع ق ) همیشه ، یقال : هولک سمداً؛ ای سرمداً. (منتهی الارب ) (از آنندراج ).