صمد
نویسه گردانی:
ṢMD
صمد.[ ص َ م َ ] (اِخ ) همدانی . مرحوم هدایت در ریاض العارفین وی را ستوده و چنین آرد: هو قطب العلماء مولانا شیخ عبدالصمد از اکابر محققین و اماجد محدثین بوده و در عتبات عالیات عرش درجات توقف نموده ، در خدمت جناب سیادت مآب سیدسندآقا میر سیدعلی طاب ثراه تحصیل کرده در مرتبه ٔ پرهیزکاری و زهد و ورع معاصران او را مسلم داشتندی و تخم اخلاصش در مزرعه ٔ دل کاشتندی . قریب چهل سال در عتبات عالیات به مجاورت و اجتهاد میگذرانید، عاقبةالامر بخدمت جناب نور علی شاه اصفهانی رسید. واردات او را گزید اجازه ٔ ذکر خفی گرفت و به تصفیه وتزکیه مشغول شد هم به اجازه ٔ او بخدمت حاج محمد حسین اصفهانی شتافت و در صحبت وی تربیتها یافت . دیگر باره به کربلای معلی رفته ساکن شد و بحرالمعارف تصنیف فرمود. گویند مکرر میفرمود که عنقریب این محاسن سفید بخون من سرخ خواهد گردید تا آنکه در سنه ٔ 1216 هَ . ق . در کربلا بدست وهابیان شهید شد و عمرش از شصت متجاوز بود که عالم را بدرود نمود این یک بیت از اوست :
ز کعبه عاقبت الامر سوی دیر شدم
هزار شکر که من عاقبت بخیر شدم .
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
صمد شیرازی . [ ص َ م َ دِ ] (اِخ ) رجوع به صمد (شیخ ...) شود.
کلاته صمد. [ ک َ ت ِ ص َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان صالح آباد بخش جنت آباد شهرستان مشهد. محلی جلگه ای و معتدل است وسکنه 90 تن . آب آنج...
ثمد. [ ث َ / ث َ م َ / ث َ م ِ ] (ع اِ)آب اندک بی ماده یا آب باقی در زمین هموار و سخت یا آبی که در سرما ظاهر شود و در گرما خشک . ج ، ثِماد.
ثمد. [ ث َ ] (ع مص ) تهی دست گردانیدن از کثرت سؤال سائلان مرد را. || برکشیدن آب مرد را از بس آرامش . || فربه گردیدن .
ثمد. [ ث َ ] (اِخ ) موضعی است در بطن ملیحة که آن را روضةالثمد نامند. || بطنی است از تیم بنی جریرة. || ابرق الثمدین ، نام جائی است . (مرا...
سمد. [ س ِ م ِ ] (اِ) سمیذ : نانک کشکینت روانیست نیزنان سمد خواهی گرده ٔ کلان . رودکی .رجوع به سمید، برغل و سمذ شود.
سمد. [ س َ ] (ع ق ) همیشه ، یقال : هولک سمداً؛ ای سرمداً. (منتهی الارب ) (از آنندراج ).