اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صنبل

نویسه گردانی: ṢNBL
صنبل . [ صُم ْ ب ُ ] (ع ص ) مرد زیرک ناشناخته وناآشنا. (منتهی الارب ). رجوع به دو ماده ٔ ذیل شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
سنبل آباد. [ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان رودبار بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین . دارای 322 تن سکنه است . آب آن از چشمه سار. محصول آنجا غلا...
پیاز سنبل . [ زِ سُم ْ ب ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کونه ٔ سنبل . رجوع به پیاز شود.
سیاه سنبل . [ سیا سُم ْ ب ُ ] (اِ مرکب ) سیسنبر. (ناظم الاطباء). رجوع به سیسنبر شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
سنبل هندی. //////// سنبل هندی نام گیاه سنبل هندی نام علمی Nardostachys jatamansi نام لاتین Spikenard اسامی دیگر نارد، نوعی سنبل الطیب، ناردین، ناردین ...
سُنبُل هندی. (در عربی: السُنْبُل الهِنْدِی أو السُنْبُل السُورِی أو سُنْبُل الطِیب أو سُنْبُل العَصَافِیر أو النَارِدِین؛ .Nardostachys jatamansi D.C)...
سنبل الطیب . [ سُم ْ ب ُ لُطْ طی ] (اِ) گیاهی است که از دیرزمان در ایران بعنوان مسکن و ضد تشنج و در هیجانات عصبانی استعمال می نموده اند. ا...
سنبل کردن . [ سَم ْ ب َ ک َدَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، سرسری انجام دادن کاری را. اجرای امری بطور سطحی . (فرهنگ فارسی معین ).
سنبل ختایی . [ سُم ْ ب ُ ل ِ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ بسیار شبیه به گلپر است و در نقاط مرطوب کاشته میشود. (گیاه شناسی گل گلاب ص 236...
سنبل دمیدن . [ سُم ْ ب ُ دَ دَ ] (مص مرکب ) ریش و خط برآمدن . تازه موی بر عارض دمیدن : یکی را سنبل از گل برکشیده یکی را گرد گل سنبل دمیده...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.