اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صواب دیدن

نویسه گردانی: ṢWʼB DYDN
صواب دیدن . [ ص َ دی دَ ] (مص مرکب ) مصلحت دیدن . صَلاح دیدن .درست دانستن . استوار دانستن . تصویب کردن : آخر گفتند طغرل را که مهتر ما توئی بر هرچه تو صواب دیدی ، ما کار میکنیم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 632).
شاهد سرمست من صبح درآمد ز خواب
کرد صراحی طلب ، دید صبوحی صواب .

خاقانی .


دیدن مصطفی است حجت مه
کاین دلیل صواب دیدستند.

خاقانی .


و بعد از آن خواست که بهرام چوبین در بلاد ترک رود و بهرام صواب نمی دید. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 99). برزویه گفت :اگر رأی ملک صواب بیند، بزرجمهر را فرمان دهد... (کلیله و دمنه ). خردمند مباشرت خطرهای بزرگ به اختیارصواب نبیند. (کلیله و دمنه ). عاقل در دفع مکاید دشمن تأخیر صواب نبیند. (کلیله و دمنه ).
ماهرویا روی خوب از من متاب
بیخطا کشتن چه می بینی صواب ؟

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.