صور
نویسه گردانی:
ṢWR
صور. [ ص َ ] (ع مص ) بانگ کردن . || کژ کردن و میل دادن یا شکستن چیزی را. (منتهی الارب ). بچسبانیدن [ میل دادن ] . (ترجمان علامه ٔجرجانی ترتیب عادل ) (تاج المصادر بیهقی ). || متوجه کردن کسی را. (منتهی الارب ). || پاره کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || (مص ) روی آوردن . || (اِمص ) کژی . || (اِ) صفحه ٔ گردن . || کرانه ٔ رود. || بیخ خرما. || خرمابنان ریزه لا واحد له یا جماعت . (منتهی الارب ). || فراهم آمده .ج ، صیران . || خرماستان . (مهذب الاسماء).
واژه های همانند
۹۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
سور دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) مهمانی دادن . ضیافت کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
چالی سور. (اِخ ) دهی است ازدهستان سرشیوه بخش مریوان شهرستان سنندج که در 34 هزارگزی شمال خاوری دژ شاهپور و 8 هزارگزی شمال خاوری ویله وا...
ثور کلاته . [ ث َ ت َ ] (اِخ ) از روستاهای استراباد. (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 127).
کانی سور. [ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشت طال بخش بانه ٔ شهرستان سقز. واقع در 17هزارگزی شمال باختری بانه و دوهزارگزی جنوب شوسه ٔ بان...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
سپتیم سور. [ س ِ س ِ وِ ] (اِخ ) ۞ امپراطور روم که از سال 193 تا 211 م . حکومت کرده است ، دوران حکومت او بدوران عصر طلایی مشاورین حقوق ش...
ابراهیم سور. [ اِ ] (اِخ ) یا ابراهیم سیم . چهارمین از سلاطین افاغنه در هندوستان (961-962 هَ .ق .). و این دودمان را بابریان برانداختند.
پارادک سور. [ دِ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ نوعی از جانوران پستاندار گوشت خوار مخصوص ناحیه ٔ هند و ماله .
شقیق بن ثور.[ ش َ قی ق ِ ن ِ ث َ ] (اِخ ) یکی از سران سپاه حضرت علی علیه السلام . در جنگ صفین با اشعث بن قیس و دیگران همداستان شد و حضرت ...
پاسی سور ار. [ اُ ] (اِخ ) ۞ عاصمه ٔ اُر. از ناحیه ٔ اور. دارای 2000 تن سکنه و راه آهن از آن گذرد.