اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صوی

نویسه گردانی: ṢWY
صوی . [ ص ُ وَی ی ] (ع اِ) پرنده ای است که مار از آواز آن میگریزد: تخاف من صویه ؛ ای صوته . || تپه ای از شن در کنار دریا که باد آنرا توده کرده باشد. || آواز تگرگ . || (مص ) بانگ کردن سگ و روباه . (دزی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
آن سوی رودی . [ ی ِ ] (اِخ ) گروهی از مردم گیلان که میان سپیدرود و کوه نشینند. و آنان را یازده ناحیت است : خانکجال ، ننک ، کوتم ، سراوان ، پی...
سوی پا دیدن . [ ی ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از شرمنده و خجل شدن . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ). در حالت انفعال و خجالت می بودن . (آنندراج ).
اصحاب صراط سوی . [ اَ ب ِ ص ِ طِ س َ وی ی ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یاران راه راست : فستعلمون من اصحاب الصراط السوی . (قرآن /20 135).
سوی کسی گرفتن . [ ی ِ ک َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) جانب کسی گرفتن . (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 324) : فلک بی رنگ خواهد روی ما راچه سان ...
سر سوی کسی نهادن . [ س َ ی ِ ک َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) متوجه شدن به او. (آنندراج ). بسوی کسی رفتن : نهادند سر سوی افراسیاب همه رخ ز خو...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.