صحراء. [ ص َ ] (ع اِ) صحرا. رجوع به صحرا شود.
صحراء. [ ص َ ] (ع ص ) صفت مشبهه ٔ مؤنث اصحر. || خرماده ٔ سرخ و سپیدی آمیخته . یقال : حمار اصحر و اَتان ٌ صحراء. (منتهی الارب ).
صحرا. [ ص َ ] (از ع ، اِ) صحراء. دشت . ج ، صحراوات ، صحاری . (مهذب الاسماء). دشت هموار. گشادگی فراخ بی گیاه . بیابان . بر. هامون . زمین هموار و ف...
ده صحرا. [ دِه ْ ص َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خانمیرزا بخش لردگان شهرستان شهرکرد. واقع در 19هزارگزی خاوری لردگان . آب آن از چشمه و قنات ...
بانو صحرا. [ ص َ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان برغان ولیان بخش کرج شهرستان تهران که در 27 هزارگزی شمال باختر مرکز بخش و6 هزارگزی راه شوسه ...
صحراء ام سلمة. [ ص َ ءُ اُم ْ م ِ س َ ل َ م َ ] (اِخ ) موضعی است در کوفه منسوب به ام سلمة دختر یعقوب بن سلمةبن عبداﷲبن ولیدبن مغیرة مخزومی ز...
صحراء الاهالة. [ص َ ئُل ْ اِ ل َ ] (اِخ ) نام موضعی است و یاقوت گوید نمی دانم در کوفه است یا جای دیگر. (معجم البلدان ).
صحرا نوردیدن . [ ص َ ن َ وَ دَ ] (مص مرکب ) بیابان نوردیدن . راه بیابان طی کردن . رجوع به صحرانورد و صحرانوردی شود.
صحراء بنی اثیر. [ ص َ ءُ ب َ اَ ] (اِخ ) صحرائی است در کوفه منسوب به مردی از بنی اسد موسوم به اثیر. (معجم البلدان ).
صحراء بنی عامر. [ ص َ ءُ ب َ م ِ ] (اِخ ) نام موضعی است و یاقوت گوید ندانم در کوفه است یا جای دیگر. (معجم البلدان ).