صیم
نویسه گردانی:
ṢYM
صیم . [ صی ی َ ] (ع ص ) سخت و استوار توانای گرداندام . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۶۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
تیغ سیم . [ غ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شمشیری از نقره . وبه مجاز در بیت زیر کنایه از زبان است : تیغ سیم از دهن طوطی گویا بکنیدطوق مشک ا...
سیم آور. [ وَ ] (نف مرکب ) کنایه از زن فاحشه که سیم را از مردمان به چنگ آورد. (آنندراج ).
زر و سیم؛ طلا و نقره. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). ////////////////////////////////////////////////////////////////////// گوهَرِ مَعرِفَت آموز ک...
گوی سیم . [ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گوی نقره . گوی که از نقره کنند. گلوله ٔ نقره گین . || کنایه از ماه است . (برهان قاطع) (ناظم الا...
سیم ناب . [ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سیم حلال . (آنندراج ). سیم خالص . رجوع به سیم شود.
سیم ماغ . [ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سیم بهبهانی . (آنندراج ). رجوع به سیم شود.
سیم کوفت . (ن مف مرکب ) سیم کوفته . گل و بته که از نقره بر رکاب و کمر و امثال آن کوفته باشند. نقره کوب . لگام سیم کوفت : و اسبی بلند برنش...
سیم پالا. (اِ مرکب ) بوته . (ناظم الاطباء). گاه ، چاهک سیم پالایان باشد. (صحاح الفرس ). || (نف مرکب ) آنکه تصفیه ٔ نقره کند. (یادداشت بخط مو...
سیم پرست . [ پ َ رَ ] (نف مرکب ) دنیادار و خواهشمند زر. (آنندراج ). رشوه گیر. کسی که همیشه منفعت خود را میخواهد. (ناظم الاطباء).
سیم بندی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) نوعی ازچراغان و آن چنان باشد که شمعها را به تار آهنی بسته روشن کنند و شبها چنان نماید که گویا شمعهای روشن...