اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضحی

نویسه گردانی: ḌḤY
ضحی . [ ض ُ حا ] (ع اِ)چاشتگاه (و یذکر). (منتهی الارب ) (بحرالجواهر) (مهذب الاسماء). نیم چاشت ، مقابل ظهر که چاشت است . چاشتگاه ،یعنی پس آفتاب برآمدن ، و گویند بعد چاشتگاه . (دستوراللغة ادیب نطنزی ). ارتفاع نهار. چاشت :
همیشه تا نفروزد قمر چو شمس ضحی
همیشه تا ندرخشد سُها چو بدر ظلم .

فرخی .


آنچنان روئی که چون شمس ضحاست
آنچنان رخ را خراشیدن خطاست .

مولوی .


مدتی بسیار میکرد این دعا
روز تا شب ، شب همه شب تا ضحی .

مولوی .


|| آفتاب . (منتهی الارب ) :
نورشان حیران این نور آمده
چون ستاره زین ضحی فانی شده .

مولوی .


- صلوةُ ضحی ؛ نماز چاشت . (مهذب الاسماء). نماز چاشتگاه . (السامی فی الاسامی ). نماز چاشت ، و منه حدیث عمر: «اضحوا بصلوة الضحی »؛ ای صلوها لوقتها و لاتؤخروها الی ارتفاع الضحی .
|| و قولهم ما لکلامه ضُحی ؛ نیست کلام او را بیانی . || و الشمس و ضحیها ۞ ؛ ای ضوئها اذا اشرق .(منتهی الارب ). و نیز رجوع به آفتاب پهن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
زهی . [ زُ ها ] (اِخ ) موضعی است به حجاز. (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
ساز زهی . [ زِ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) ۞ آلت موسیقی از ذوات الاوتار، که درآن زه بود وزه اعم است از سیم و زه بمعنی اخص یعنی وتر. و...
محمود زهی . [ م َ زِ ] (اِخ ) شعبه ای است از طایفه ٔ ناحیه ٔ سراوان از طوایف کرمان و بلوچستان و مرکب از 30 خانوار است . (جغرافیای سیاسی کیهان...
خاکی زهی . [ ی ِ زَ ] (اِخ ) شعبه ای است از طایفه ٔ ناحیه ٔ سراوان از طوائف کرمان و بلوچستان و مرکب از 50 خانوار. (از جغرافیای سیاسی کیهان ...
زهی الدنیا. [ زُ هَدْ دُن ْ ] (ع اِ مرکب ) آرایش دنیا و خوش نمایی آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.