اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضحی

نویسه گردانی: ḌḤY
ضحی . [ ض َ حی ی ] (ع مص ) ضَحو. ضُحو. ضُحی ّ. رسیدن آفتاب کسی را. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
زهی . [ زُ ها ] (اِخ ) موضعی است به حجاز. (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
ساز زهی . [ زِ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) ۞ آلت موسیقی از ذوات الاوتار، که درآن زه بود وزه اعم است از سیم و زه بمعنی اخص یعنی وتر. و...
محمود زهی . [ م َ زِ ] (اِخ ) شعبه ای است از طایفه ٔ ناحیه ٔ سراوان از طوایف کرمان و بلوچستان و مرکب از 30 خانوار است . (جغرافیای سیاسی کیهان...
خاکی زهی . [ ی ِ زَ ] (اِخ ) شعبه ای است از طایفه ٔ ناحیه ٔ سراوان از طوائف کرمان و بلوچستان و مرکب از 50 خانوار. (از جغرافیای سیاسی کیهان ...
زهی الدنیا. [ زُ هَدْ دُن ْ ] (ع اِ مرکب ) آرایش دنیا و خوش نمایی آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.