اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضر

نویسه گردانی: ḌR
ضر. [ ض َرر / ض ُرر ] (ع اِ) گزند. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). مضرّت . || سختی . (مهذب الاسماء). بدحالی . ضَرّاء. || زیان . (مهذب الاسماء). خلاف نفع. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). ضرر :
ضرّ منافقانی ، نفع موافقانی
این را همی بپائی وآن را همی نپائی .

فرخی .


همه پالوده نقره را مانند
نقره ٔ ضرّ و نفع پالایند.

مسعودسعد.


ورنه بگذار زآنکه می گذرد
خیر چون شرّ و منفعت چون ضر.

سنائی .


حیوانی که در او نفع و ضر... باشد چگونه بی انتفاع شاید گذاشت . (کلیله و دمنه ). ابوعلی آن رخنه برگرفت و از غوادی شر و غوایل ضر و نفع فارغ شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 265).
پس سلیمان با حکیمان زآن گیا
شرح کردی نفع و ضرّش ای کیا.

مولوی .


وآنچه نپسندی بخود از نفع و ضر
بر کسی مپسند هم ای بی هنر.

مولوی .


|| رجل ٌ ضرّ اضرار؛ مرد نیک دانا و نهایت رسا و زیرک و آزموده . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
رستم زر. [ رُ ت َ م ِ زَ ] (اِخ ) همان رستم است که پهلوانی است معروف . (آنندراج ) : میان بتکده استاده و سلیح بچنگ چو روز جنگ میان مصاف ر...
خانه ٔ زر. [ ن َ / ن ِ ی ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آفتاب . || فلک چهارم . || برج اسد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان قاطع).
خایه ٔ زر. [ ی َ / ی ِ ی ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || گلوله ٔ زر. (آنندراج ) : در آن گوهرین گ...
خرده ٔ زر. [ خ ُ دَ / دِ ی ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) براده ٔ زر. ریزه های طلا. ریزه های زر : بس سبک پر مپر ای مرغ که می نامه بری تا ز ر...
تابه ٔ زر. [ ب َ / ب ِ ی ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالم تاب است . (برهان ). کنایه از آفتاب و آن را ترازوی زر و ترک نیمرو...
قرصه ٔ زر. [ ق ُ ص َ / ص ِ ی ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است . (آنندراج ). رجوع به قرص زر شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
استیک زر. [ ] (اِخ ) موضعی بمغرب مزرعه ٔ کلانتر، از نواحی یزد.
چوگان زر. [ چ َ / چُو ن ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از تیغ است . (غیاث اللغات ). کنایه از شمشیراست . (آنندراج ). شمشیر. (ناظم الاطباء) ...
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۱۱ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.