اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضر

نویسه گردانی: ḌR
ضر. [ ض ُ رر ] (ع اِ) گزند. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || سختی . (منتخب اللغات ) (مهذب الاسماء). بدحالی . || لاغری . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || نقصان . (منتخب اللغات ). و نیز رجوع به ضَرّ شود. || جمع میان دو زن . رجوع به ضِرّ شود. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
خنگ زر. [ خ ِ گ ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است . (یادداشت بخط مؤلف ).
دشت زر. [ دَ زَ ] (اِخ ) دهی از بلوک فاراب دهستان عمارلو از بخش رودبار شهرستان رشت . سکنه ٔ آن 105 تن . آب آن از رودخانه ٔ شاهرود. محصول آن...
سنگ زر. [ س َ گ ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) محک . (غیاث ) (آنندراج ). سنگی که ریزه های زر بر آن باشد یا با زر نقش شده باشد : قلم بگیر که ...
شاخ زر. [ خ ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پاره ای زر. شاخه های زر که در خزائن سلاطین نگهدارند. (آنندراج ) : ز برگهای خزان بر نهال شاخ زری...
زر کردن . [ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زر ساختن . طلاکاری کردن . به مجاز، زرگون ساختن : زرگر رخسار من شد عشق یار سیمبراین چنین زر کردن آری از چ...
زال زر. [ ل ِ زَ ] (اِخ ) نام پدر رستم است که ولایت نیمروز و زاولستان داشت و او را دستان و دستان زند و زر نیز خوانند.(شرفنامه ٔ منیری ). پدر...
زر بابل . [ زَرْ رِ ب ِ ] (اِخ ) از رؤسای آبای اسرائیل که در اورشلیم به بنا نمودن خانه خدا دست زد. رجوع به ایران باستان ج 2 صص 947- 9...
زر ماهی . [ زَ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از فلس ماهی . (آنندراج ) : شد از آتش زر ماهی ،زر سرخ گهر افروخت همچون اخگر سرخ . محمدقلی سلی...
زر و سیم؛ طلا و نقره. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). ////////////////////////////////////////////////////////////////////// گوهَرِ مَعرِفَت آموز ک...
به ضم ز. دور زدن و گشتن در گویش کازرونی(ع.ش)
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۱۱ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.