ضرح
نویسه گردانی:
ḌRḤ
ضرح . [ ض َ ] (ع اِ) پوست . پوست تنک ، یا عام است . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۸۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
ذرة. [ ](اِخ ) شاعری از مردم هندوستان از قوم کهتری پنجاب که بفارسی شعر میگفت رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
ذرة. [ ] (اِخ ) نبیره ٔ صدرالعلماء او جوانی بیست و سه ساله بودآنگاه که با دوست خود حسابی روزنامه ٔ فکاهی در طهران منتشر میکرد بنام ... (؟) ...
ذرة. [ ذَرْ رَ ] (اِخ ) مولاة عائشه ام ّالمؤمنین است .
ذرة. [ ذَرْ رَ ] (اِخ ) بنت معاذ. محدثه است .
ذرة. [ ذَرْ رَ ] (اِخ ) مولاة ابن عباس . محدثه است .
ذرة. [ ذَرْ رَ ] (اِخ ) نامی از نامهای مردان عرب .
ذرة. [ ذَ رَ ] (اِخ ) یاقوت گوید: عرّام بن الأصبغ السلمی گفت : سپس ، ذَرَة به خلص آرة پیوندد. و آن (یعنی ذَرَة) کوههای بسیار و بهم پیوسته ا...
ذره . [ ذَرْ رَ / رِ ] (اِ) هر جزء غبار منتشر در هوا و جز آن . چیزهای نهایت خرد که از روزن پیدا آید چون آفتاب یا روشنی بر وی تابد. صاحب کشاف ...
ذرءة. [ ذُ ءَ ] (ع اِ) پیری . یا اوّل سپیدی موی که در مقدّم سر ظاهر شود.
ذرءة. [ ذِ ءَ ] (ع اِ) کلمه ای است که عرب بدان میش را برای دوشیدن خواند، و گویند: ذِرءَ ذِرءَ، مبنیا علی الفتح .