اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضرح

نویسه گردانی: ḌRḤ
ضرح . [ ض َ ] (ع مص ) راندن . یکسو کردن . (منتهی الارب ). || دور کردن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (تاج المصادر). || باطل کردن گواهی کسی را و از اعتبار انداختن . (منتهی الارب ). جرح کردن گواهی کسی و دورکردن آن از خود. (منتخب اللغات ). || لگد زدن ستور. (منتهی الارب ) (تاج المصادر). || گور کندن برای میت . (منتخب اللغات ). گور کردن برای میت . (منتهی الارب ). گور کردن . (زوزنی ). زمین کندن . (تاج المصادر). || لحد کندن در گور. (منتهی الارب ). || رهایی دادن . (منتخب اللغات ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
ذرة. [ ](اِخ ) شاعری از مردم هندوستان از قوم کهتری پنجاب که بفارسی شعر میگفت رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
ذرة. [ ] (اِخ ) نبیره ٔ صدرالعلماء او جوانی بیست و سه ساله بودآنگاه که با دوست خود حسابی روزنامه ٔ فکاهی در طهران منتشر میکرد بنام ... (؟) ...
ذرة. [ ذَرْ رَ ] (اِخ ) مولاة عائشه ام ّالمؤمنین است .
ذرة. [ ذَرْ رَ ] (اِخ ) بنت معاذ. محدثه است .
ذرة. [ ذَرْ رَ ] (اِخ ) مولاة ابن عباس . محدثه است .
ذرة. [ ذَرْ رَ ] (اِخ ) نامی از نامهای مردان عرب .
ذرة. [ ذَ رَ ] (اِخ ) یاقوت گوید: عرّام بن الأصبغ السلمی گفت : سپس ، ذَرَة به خلص آرة پیوندد. و آن (یعنی ذَرَة) کوههای بسیار و بهم پیوسته ا...
ذره . [ ذَرْ رَ / رِ ] (اِ) هر جزء غبار منتشر در هوا و جز آن . چیزهای نهایت خرد که از روزن پیدا آید چون آفتاب یا روشنی بر وی تابد. صاحب کشاف ...
ذرءة. [ ذُ ءَ ] (ع اِ) پیری . یا اوّل سپیدی موی که در مقدّم سر ظاهر شود.
ذرءة. [ ذِ ءَ ] (ع اِ) کلمه ای است که عرب بدان میش را برای دوشیدن خواند، و گویند: ذِرءَ ذِرءَ، مبنیا علی الفتح .
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۹ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.