ضری
نویسه گردانی:
ḌRY
ضری . [ ض َ ری ی ] (ع ص ،اِ) رگ که خون وی منقطع نشود. || آب غوره ٔ خرمای سرخ و زرد که آن را بر بار درخت کُنار ریخته و نبید سازند. (منتهی الارب ). آب غوره ٔ خرمای زرد و یا سرخ است که بر نبق بریزند و نبید سازند. (فهرست مخزن الادویه ). || ضاری . در پی صید دونده .
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۱.۶۱ ثانیه
ذری ٔ. [ ذَ ] (ع اِ) ستر. پرده . حجاب . || گرداگرد سرای . (مهذب الاسماء). || پیشگاه . آستان در و نواحی آن . || آنچه بر باد داده شود. || ...
زری . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به زر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ساخته از زر. زرین . طلائی . (فرهنگ فارسی ...
زری . [ زَرْی ْ ] (ع مص ) عیب کردن و عتاب نمودن و خشم گرفتن بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). زرایة. (ناظم الاطباء). رجو...
زری . [ زَ ری ی ] (ع ِ ص ) سقاء زری ؛ خیک میانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زری . [ زِ ](اِخ ) دهی از دهستان قطور است که در بخش حومه ٔ شهرستان خوی در 34 هزارگزی جنوب باختری خوی واقع است و 372 تن سکنه دارد. (از فر...
کمخا. در هندی کمخاب، چینی کمخاو، kim-xwa، برتولد لوفر، ساینو-ایرانیکا، ص. 539. قسمی پارچه که تمام یا گلها و خطوط آن از تار و پود سیمین یا زرین باشد....
زری پارچه ای است بافته شده از زر؛ تارو پود این پارچه از ابریشم وگلابتون است . علاوه بر جنس الیاف ، رنگرزی گیاهی و اصالت طرح و نقش زری موجب شده است که ...
. از دیرباز در ایران زری یعنی پارچه های زربفت و سیم بفت می بافته اند. در اوستا از قالی های زربفت (zaranaēne upasterene ، یشت پانزدهم، 2) یاد شده ا...
بی زری . [ زَ ] (حامص مرکب ) (از: بی + زر + ی ) بی پولی .فقر : خجلت محتاجان مرا بزمین فروکرد از بی زری و بی پولی و فقر همچنان که زر به قار...
زری دوز. [ زَ ] (نف مرکب ) کسی که زربفت دوزد.سازنده ٔ زری . زربفت دوز. رجوع به زری و زربفت شود.