ضری
نویسه گردانی:
ḌRY
ضری . [ ض َ ری ی ] (ع ص ،اِ) رگ که خون وی منقطع نشود. || آب غوره ٔ خرمای سرخ و زرد که آن را بر بار درخت کُنار ریخته و نبید سازند. (منتهی الارب ). آب غوره ٔ خرمای زرد و یا سرخ است که بر نبق بریزند و نبید سازند. (فهرست مخزن الادویه ). || ضاری . در پی صید دونده .
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
برنجک زری . [ ب ِ رِ ج َ ک ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی جامه ٔ سخت نازک با گلهای خرد زری که زنان از آن چارقد کردندی . قسمی جامه ٔ تن...
بنارس زری . [ ب َ رَ س ِ زَ ] (ترکیب وصفی ) نوعی جامه با تارهای زر. (یادداشت مرحوم دهخدا).
زری خوشکام یا زهرا حاتمی (زادهٔ :۱۳۲۶ خورشیدی در تهران)، بازیگر زن سینما و تلویزیون در سالهای قبل از انقلاب، همسر علی حاتمی کارگردان برجسته سینما و ما...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
چاه قلعه زری . [ ق َ ع َ زَ] (اِخ ) شهرستان بیرجند که در 114 هزارگزی باختر شوسف و 15 هزارگزی جنوب باختری بصیران واقع شده . جلگه و گرمسیر اس...