ضفن
نویسه گردانی:
ḌFN
ضفن . [ ض َ ] (ع مص ) آمدن . (منتخب اللغات ). آمدن بسوی کسان برای نشستن با آنها. (منتهی الارب ). نشستن بگروهی . (منتخب اللغات ). || افکندن غائط. (منتهی الارب ). سرگین انداختن . (منتخب اللغات ). || پرداختن و برآوردن کار کسی . (منتهی الارب ). قضا کردن حاجت کسی . (منتخب اللغات ). || آرمیدن با زن . (منتهی الارب ). نکاح کردن زن . (منتخب اللغات ). || زدن شتر دست و پای خود را بر زمین . (منتهی الارب ). دست انداختن شتر. (منتخب اللغات ). به دست یا به پای زدن شتر. (تاج المصادر). || بر ناقه سوار کردن کسی را. (منتهی الارب ). بار کردن بر ناقه . (منتهی الارب ). بار کردن بر شتر. (منتخب اللغات ). || زدن پای را بر سرین کسی . (منتهی الارب ). پا زدن بر سرین کسی . (منتخب اللغات ). پا بر نشستگاه کسی زدن . (زوزنی ). اُردنگ زدن . زفکنه زدن . تیپا زدن . || بر زمین کوفتن کسی را. (منتهی الارب ). || جهت دوشیدن گرفتن پستان گوسپند را. (منتهی الارب ). جمع کردن پستان ناقه برای دوشیدن . (منتخب اللغات ).
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
ضفن . [ ض ِ ف َن ن / ض ِ ف ِن ن ] (ع ص ) کوتاه بالا. (منتهی الارب ). مرد کوتاه . || گول . (منتهی الارب ). احمق . احمق گرانجان . (مهذب الاسماء...
زفن . [ زَ ] (ع مص ) پای کوفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پای کوفتن و رقص نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب المو...
زفن . [ زِ ] (ع اِ) سایه پوش که بر بامها سازند تا از حرارت ابخره و نمی آن نگه دارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). سایه پوشی ...