ضلع
نویسه گردانی:
ḌLʽ
ضلع. [ ض َ ل َ ] (ع مص ) کژ گردیدن شمشیر. (منتهی الارب ). کژ شدن شمشیر و جزآن . (منتخب اللغات ). || خصومت کردن با کسی . (منتهی الارب ). || کژی خِلقی و کژ شدن در خلقت . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). ضَلْع. || برداشتن بار گران . (منتخب اللغات ). تحمل بار گران . || گرانی وام بحدی که صاحب آن از راستی مایل گردد و انحراف ورزد. (منتهی الارب ). گرانی وام . (منتخب اللغات ). || قوت و توانائی . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || ضَلَع مر شتر را بمنزله ٔ غمز است مر بهایم را. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
زلا. [ زُ ] (اِخ ) رجوع به زولا (امیل ...) شود.
ظل ا. [ ظِل ْ لُل ْ لاه ] (ع اِ مرکب ) سایه ٔ خدا.صفتی است که شاهان را دهند و صاحب آنندراج گوید: و به اصطلاح پادشاه را گویند، چه سایه ٔ هر...