ضلع
نویسه گردانی:
ḌLʽ
ضلع. [ ض َ ] (ع اِ) میل و خواهش . یقال : ضلعک معه ، و منه المثل : لاتنقش الشوکة بالشوکة فان ضلعها مَعَها؛ در حق شخصی گویند که با دیگری پیکار کند (قیل القیاس تحریکه لأنهم یقولون ضلع مع فلان کفرح و لکنهم خففوا فتقول اجعل بینی و بینک فلاناً؛ ای رجلاً یهوی هواه ). و یقال : هم علیه ضلع واحد؛ یعنی مجتمعاند بر عداوت او. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
زلا. [ زُ ] (اِخ ) رجوع به زولا (امیل ...) شود.
ظل ا. [ ظِل ْ لُل ْ لاه ] (ع اِ مرکب ) سایه ٔ خدا.صفتی است که شاهان را دهند و صاحب آنندراج گوید: و به اصطلاح پادشاه را گویند، چه سایه ٔ هر...