اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضمین

نویسه گردانی: ḌMYN
ضمین . [ ض َ ] (ع ص ) پذرفتار. کفیل . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). پایندان . ج ، ضمناء. (مهذب الاسماء). ضامن . (غیاث ) :
زهی بدولت ملک تو چرخ گشته ضمین
زهی بنصرت و فتح تو دهر کرده ضمان .

مسعودسعد.


همه شب نیارامید از سخنهای باخشونت گفتن که فلان انبازم بترکستان است ... و این قباله ٔ فلان زمین و فلان چیز را فلان کس ضمین . (گلستان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ناف زمین . [ ف ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ناف خاک . شکم خاک . || مرکز زمین : دهلیز سراست ناف فردوس چون ناف زمین میان کعبه . خاقانی . ...
نرگس زمین . [ ن َ گ ِ زَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان زیرکوه سورتیجی بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری ، در 18هزارگزی جنوب غربی کیاسر، در ناح...
وام زمین . [ م ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از ذره ٔ خاکی است که در وجود آدمی مرکب است . (از برهان قاطع) (از انجمن آرا). چه این به...
زمین مُشاع. زمینی را گویند که دو نفر یا تعداد بیشتری از افراد در تملک آن شریک هستند و سهم هر یک بر قسمت خاصی از آن از نظر قانونی نامعین است. رجوع شود ...
جابجایی زمین با گستره وسیع مانند ریزش تخت سنگ‌ها و شناور شدن اجسام که میتواند در کنار‌ه‌های دریا‌ها و یا دور از آنها رخ دهد، (به انگلیسی‌:landslide)
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
جان زمین . [ ن ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از سبزه و گل و میوه باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا).
چال زمین . [ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهستان کلاردشت شهرستان نوشهر که در 7 هزارگزی جنوب باختری مرزان آباد و 3 هزارگزی باختر شوسه چا...
خاص زمین . [ زَ ] (اِ مرکب ) ملک بدون اجاره و بدون مالیات . (ناظم الاطباء).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۲ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.