ضهل
نویسه گردانی:
ḌHL
ضهل . [ ض ُ هَُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ضَهول . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
ذهل . [ ذُ ] (اِخ ) ابن اوس بن نمیربن مشنج . از اتباع تابعین است و زهیربن ابی ثابت از او روایت کند.
ذهل . [ ] (اِخ ) ابن ثعلبةکوفی شیبانی . شاعری معاصر رشید عباسی . و او راست :اذا نسبت عدیا فی بنی ثعل فقدم الدال قبل العین فی النسب .و در ع...
ذهل . [ ذُ] (اِخ ) ابن شیبان . پدر قبیله ای است از عرب . و از آن قبیله است یحیی حافظ و بقولی امام احمد حنبل . و اما قاضی ابوطاهر ذهلی از قب...
ذهل . [ ذُ ] (اِخ ) ابن عامربن یعرب بن قحطان . پدر غاضرة زوجه ٔقیداربن اسماعیل . رجوع به تاریح سیستان ص 46 شود.
ذهل . [ ذُ ] (اِخ ) ابن کعب . تابعی است . و از او سماک بن حرب روایت کند.
ذهل . [ ذُ ] (اِخ ) ابن مالک فی ضبة. (عقد الفرید ج 3 ص 314).
ذهل . [ ذُ ] (اِخ ) ابن مران . جعفی است .
زحل . [ زَ ] (ع مص ) مانده شدن . (منتهی الارب ) (از محیط المحیط) (ازاقرب الموارد) (از متن اللغة). || دور گشتن از جای خود. (منتهی الارب ) (از المع...
زحل . [ زَ ح ِ ] (ع ص ) دور شونده و کنار رونده از جای خویش . نعت از زحل ، همچنانکه زاحل نیز نعت است از آن . (از محیط المحیط) (از اقرب الموار...
زحل . [ زُ ح َ ] (ع ص ) مردی که از کار دورو یکسو باشد. (از منتهی الارب ). آنکه از هر کار چه نیک و چه زشت دوری گزیند. (از اقرب الموارد) (از ...