ضین
نویسه گردانی:
ḌYN
ضین . (اِخ ) کوهی است بزرگ به صنعاء. (منتهی الارب ). کوهی است به یمن . (معجم البلدان ).
واژه های همانند
۹۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) علی بن عبدالسلام . او پس از فرار عزالدین عبدالعزیز (پسر اولجایتو) از طرف ایلخان مغول به حکومت فارس رسید و ...
زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) علی نقی کمره ای . متولد به سال 958 و متوفی به سال 1060 هَ . ق . از علمای امامیه ٔ قرن دهم و یازدهم هجری ...
زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) عمربن سهلان ساوی . مؤلف کتاب بصائر نصیریه است که بنام نصیرالدین ابوالقاسم محمودبن ابی توبه ٔ مروزی وزی...
زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) قاسم بن قطلوبغا. متوفی به سال 879 هَ . ق . او راست : تقویم اللسان (در نحو). (از فهرست کتابخانه ٔ مدرسه ٔ عال...
زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) قرجه . رجوع به ذوالقدر زین الدین ... و ذوالقدریه شود.
زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) مجدالملک . نواده ٔ قاضی القضاة تاج الدین علی بن عبدالرزاق است . او ترک قضا کرد و در خدمت خوارزمشاه به شغل و...
زین الدین . [ زَ نُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن شمس الدین ابی بکر رازی حنفی . از علمای قرن هشتم هجری است . او راست : مختار الصحاح (مختصر صحاح اللغة...
زین الدین . [ زَ نُدْدی ] (اِخ ) نسوی . از محققین ... شهر نساست و آن از توابع دشت خاوران خراسان است و شیخ زین الدین نسوی از اعاظم فضلا و عر...
زین کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زین نهادن ستور را. زین بر پشت اسب و جز آن استوار کردن سواری را. آماده ٔ سواری کردن چارپا را : بنالید و گفت ...
زین الملک . [ زَ نُل ْ م ُ ] (اِخ ) ابوسعد هندوبن محمدبن هندو اصفهانی . از مستوفیان دیوان سلطان محمدبن ملکشاه سلجوقی بود. دشمنان به طمع اموا...