اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طاء

نویسه گردانی: ṬAʼ
طاء. (ع ص ) (الَ ...) مرد که سیر نشود از آرامش با زنان . کسی که با زنان صحبت بسیار کند. (آنندراج ). مرد بسیار آرامش کننده ٔ با زنان . (مهذب الاسماء) (دهار).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۵ ثانیه
طاء. (اِ) نام حرف ط. حرف شانزدهم از حروف تهجی است .
تاء. (اِ) نامی است که در اطراف تهران و خرم آباد به درخت داغداغان دهند. رجوع به داغداغان شود.
تا. [ تَل ْ لا هَِ ] (ع سوگند) (از: ت + اﷲ) ت ، حرف قسم عربی است که در اول اﷲ درآید و آنرا جر دهد و در فارسی مرادف باﷲ، واﷲ، قسم بخدا، بخدا ...
تا. (اِ) پهلوی ، tak عدد. شماره : عاصم هفت تا تیر داشت و به هرتائی مردی رابکشت . (کشف الاسرار ج 1 ص 548 از فرهنگ فارسی معین ).گاهی در شمار...
تا. (ع حرف ) اسم اشاره است برای مفرد مونث . تثنیه ٔ آن «تان » و جمع آن «اولاء» است . گاهی «ها» تنبیه به اولش افزوده گردد چون : هاتا، هاتان...
طع. [ طَع ع ] (ع مص ) لیسیدن . (منتهی الارب ).
تع. [ ت َ ] (علامت اختصاری ) بجای تعالی نویسند. (ناظم الاطباء). رمز است از تعالی . و رجوع به همین کلمه شود.
تع. [ ت َع ع ] (ع مص ) درماندن در سخن . || درشکوخیدن ستور در ریگ . || سست شدن و فروهشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سست شدن . (از ا...
تا کی . [ ک َ / ک ِ] (ق مرکب ) کلمه ٔ استفهام . تا چه زمان و تا چه وقت .(ناظم الاطباء). از ادوات استفهام مرکب : چنین گوینده ای در گوشه تا کی...
کت تا. [ ک ُ ] (اِخ ) ۞ دوست سارداناپال آخرین پادشاه آشور مقیم پافلاگونیه و پناه دهنده و محافظ دختران و پسران و گنجینه های این پادشاه در ...
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.