طالب الحق . [ ل ِ بُل ْ ح َق ق ] (اِخ ) عبداﷲبن یحیی الحضرمی ملقب به طالب الحق . یکی از ائمه ٔ فرقه ٔ اباضیه از مردم یمن است که از فرمانبری مروان بن محمد سرپیچی کرد و مردم با او بیعت خلافت بستند و کار او بالا گرفت ، و ابوحمزه از وی پیروی کرد. آنگاه مروان به کار ایشان درنگریست و سپاهی به فرماندهی عبدالملک بن محمد السعدی بسوی آنان گسیل کرد. عبدالملک با ابوحمزة در وادی القری (از اعمال مدینة) روبرو شد و وی را بقتل رسانید وهمچنان با سپاهیان خود بسوی یمن شتافت . طالب الحق برای دفاع با همراهان خویش بجانب او رفت و در نزدیکی صنعاء با یکدیگر تلاقی کردند و به پیکار پرداختند و سرانجام طالب الحق کشته شد و عبدالملک سر او را به شام نزد مروان برد. (الاعلام زرکلی ج
2 ص
590). و ابن اثیر ذیل عنوان «یاد کردن خبر ابوحمزة خارجی با طالب الحق »آرد: نام ابوحمزة خارجی مختاربن عوف ازدی سلمی بصری است . وی در آغاز کار یکی از افراد خوارج اباضیة بودکه همه ساله حج میگزارد و در مکه مردم را بر خلاف مروان بن محمد برمی انگیخت و این روش را ادامه میداد تا در پایان سال
128 هَ . ق . عبداﷲبن یحیی معروف به طالب الحق را در مکه ملاقات کرد و به وی گفت : «ای مرد سخنی نیک از من بشنو ترا مردی می بینم که مردم را به راه حق و راستی دعوت میکنی . با من همراه شو. چه من کسی هستم که در میان عشیره ٔ خویش مطاع میباشم .» طالب الحق پذیرفت و از مکه بیرون رفتند و چون به حضرموت رسیدندابوحمزة در آنجا با طالب الحق بیعت بست و او را نامزد خلافت کرد و به دعوت خویش به ضدیت مروان و خاندان او همچنان ادامه میداد تا روزی ابوحمزه از معدن
۞ بنی سلیم میگذشت کثیربن عبداﷲ که عامل آن ناحیه بود سخنان ابوحمزة را شنیده بود، ازاین رو او را چهل تازیانه زد. و چون ابوحمزة مدینة را فتح کرد و بر آن استیلا یافت کثیربن عبداﷲ خود را پنهان ساخت و متواری شد. (کامل ابن اثیر ج
5 ص
166) وهم ابن اثیر در صفحه ٔ
177 همان جلد آرد: در این سال ابوحمزة بلج بن عقبة
۞ ازدی خارجی از جانب عبداﷲبن یحیی الحضرمی طالب الحق به حج آمد و آهنگ آن داشت که نخست با مروان بن محمد بستیزد از این رو هنگامی که مردم در عرفه بودند یکباره دیدند گروهی در حدود هفتصد تن علمها و دستارها را بر سر نیزه ها کرده پیش می آیند. مردم در بیم و هراس شدند و از کیفیت حال آنان پرسیدند. گفتند ما بستیز با مروان و خاندان او برخاسته ایم . آنگاه عبدالواحدبن سلیمان بن عبدالملک که در آن هنگام فرمانروای مکه و مدینه بود کسی را نزد آنان گسیل کرد که ایشان را به آرامش بخواند. گفتند ما در هنگام حج گزاری دست از ستیز برمیداریم و آنگاه به مخالفت خویش ادامه میدهیم و قول دادند که تا هنگامی که آخرین تن از حُجاج در مکه باشد، آرامش را حفظ کنند و همین که آخرین کس از حج گزارندگان از مکه بیرون رفت آنان در عرفه توقف کردند و مردم عبدالواحد را از مکه راندند و او در منی در منزل سلطان فرود آمد و ابوحمزة به قرن الثعالب
۞ رفت . سپس عبدالواحد عبداﷲبن حسن بن حسن بن علی و محمدبن عبداﷲبن عمروبن عثمان و عبد الرحمن بن قاسم بن محمدبن ابی بکر و عبیداﷲبن عمربن حفص بن عاصم بن عمربن خطاب و ربیعةبن ابی عبدالرحمن را با گروهی ازرجالی که همشأن آنان بودند بسوی ابوحمزة خارجی گسیل کرد و آنان بر ابوحمزة وارد شدند در حالی که جامه ٔپنبه ای خشنی بر تن داشت . آنگاه عبداﷲبن حسن و محمدبن عبداﷲ مقدم بر همه با وی به سخن پرداختند و او از نسب آنان پرسید ایشان نسب خود را بازگفتند. ابوحمزه روی در هم کشید و نسبت به آنان کراهت خویش را آشکار کرد. سپس عبدالرحمن بن قاسم و عبیداﷲبن عمر پیش رفتندو نسب خود را به وی بازگفتند ابوحمزة ابراز شادمانی کرد و با تبسم به آنان نگریست و گفت : به خدای سوگندما خروج نکردیم جز اینکه روش و سیرت پدران شما را پیروی کنیم . عبداﷲبن حسن گفت : ما نزد تو نیامده ایم که به پدران خویش تفاخر کنیم و آنان را بر یکدیگر برتری دهیم بلکه امیر ما را برسالت نزد تو فرستاده است وهم اکنون ربیعة بتو خبر میدهد و چون ربیعة نقض عهد او را بازگفت ابوحمزه پاسخ داد پناه بخدا که عهد خویش را نقض کرده یا در هم شکسته باشم نه بخدا اگر گردنم را بزنند چنین کاری نمیکنم ولی بدان که میان ما و شما آرامش و اطمینان از میان رفته است . آنها نزد عبدالواحد بازگشتند و سخنان ابوحمزة را به وی خبر دادندو نخستین کسی که مکة را تخلیه کرد عبدالواحد بود ازاین رو ابوحمزة بی پیکار بدان شهر درآمد و آن را متصرف شد. برخی از شاعران درباره ٔ عبدالواحد گفته اند:
زار الحجیج عصابة قد خالفوا
دین الاله ففر عبدالواحد
ترک الحلائل و الامارة هاربا
و مضی یخبط کالبعیر الشارد.
و هم مؤلف مزبور زیر عنوان «ذکر قتل عبداﷲبن یحیی » ذیل حوادث سال
130 هَ . ق . گوید: ابن عطیة آهنگ یمن کرد و عبداﷲبن یحیی طالب الحق که در صنعاء اقامت داشت از آمدن وی آگاه شد از این رو با همراهان خویش بسوی او شتافت و با وی بکارزار پرداخت ولی ابن یحیی کشته شد و ابن عطیة سر او را نزد مروان بشام فرستاد و خود بسوی یمن رفت . (کامل ابن اثیر ج
5 ص
186) و مؤلف مجمل التواریخ آرد: پس به یمن عبداﷲبن یحیی بن زید الحسینی بیرون آمد، و از ابومسلم خود خبر نداشت همین سال
128 هَ . ق . و اتفاق را همچنان کسوت سیاه ساختند، و خود را طالب الحق نام نهاد، و ابوحمزه نامی ازیمن به کار علوی برخاست ، و مکه و مدینه بگرفت ، و ازانصار و قریش بسیاری بکشت ، و فریاد برخاست و مکه و مدینه مسخر کرد. و فریاد بمروان رسید که سیاه جامگان ،مشرق و مغرب بگرفتند، و مروان بن عطیة را بحرب حمزة فرستاد تا وی را بکشت . (مجمل التواریخ والقصص ص
117). خواندمیر گوید: و هم در این سال ابوحمزة، و عبداﷲبن یحیی که ملقب به طالب الحق بود، بی آنکه کسی ایشان را از حال شعار ابومسلم اخبار دهد، در یَمن دستارهای سیاه بر سر بسته و جامه های سیاه پوشیده ، اَلویه سودا برافراشتند و مخالفت مروان حمار ظاهر ساختند، و بلده ٔ صنعا را به تحت تصرف درآورده طالب الحق آنجا توقف کرد، و ابوحمزة متوجه ٔ مکه شد، و در موسم حج ناگاه با جمعی سیاه پوش در حرم ریخته ، حاجیان و مقیمان آن منزل متبرک به غایت متوهم گشتند، و پرسیدند که چه کسانید، جواب دادند که ما مخالفان بنی امیه و دشمنان مروانیم . عبدالواحدبن سلیمان بن عبدالملک که در آن زمان از قبل مروان حاکم مکه بود، از ابوحمزة التماس نمود که چندان مزاحم مردم نشود که از مناسک حج ّ اسلام فارغ گردند. ابوحمزة این ملتمس را مبذول داشته ، بعد از انقضاء ایام حج ، عبدالواحد به مدینة گریخت ، و ابوحمزةبمکه درآمد، و عبدالواحد در یثرب لشکری از اطراف و جوانب فراهم آورده ، متوجه حریم حَرَم گشت . ابوحمزة بر جُرأت او اطلاع یافته از مکه بیرون خرامید و در منزل قَدید قتالی شدید واقع شد. از لشکر عبدالواحد هفتصد مرد بقتل رسید، و او گریخته بمدینه رفت ، آنجا نیزمجال توقف نیافته بشام شتافت . ابوحمزة حرمین را در حیز تسخیر درآورده مدّت سه ماه به تمهید بساط نصفت واحسان مردم را شادمان ساخت ، و چون عبدالواحد نزد مروان رسید، کیفیت حادثه را معروض گردانید. مروان عبدالملک بن محمدبن عطیة السعدی را با چهار هزار کس جهت دفع خوارج بجانب حجاز ارسال داشت . و ابوحمزة از مدینه به استقبال آن سپاه روان شده در وادی القری تلاقی فریقین اتفاق افتاد و ابوحمزة با اکثر متابعان بزخم تیغ شامیان از پای درآمده ، معدودی چند بمدینه گریختند،و مدینیان خون ایشان را بر خاک ریختند، و ابن عطیة بعد از فراغ از مُهم حجاز بصوب یمن شتافته ، میان او و طالب الحق محاربه ای واقع شد، و بار دیگر بعنایت واهب العطایا، ابن عطیة ظفر یافت . طالب الحق به قتل آمد و ابن عطیة سرش را بشام فرستاد و روزی چند در صنعا لوای اقامت برافراخت و چون موسم حج نزدیک رسید با دوازده نفر و چهل هزار دینار زر جهت امارت حج بنا بر فرموده ٔ مروان متوجه کعبه شد و در اثنای راه ، طائفه ای از بنی مراد بدیشان رسیده همه را گرفتند که شما دزدانید. هر چند ابن عطیه گفت که من بحکم مروان ، امیر حاجیانم ، و بطرف مکه ٔ مبارکه میروم و اینک منشور امارت به دست دارم ، بجائی نرسید. و او را با تمامی غلامان به قتل رسانیدند. در بعضی از نسخ معتبره مسطور است که مذهب ابوحمزه و طالب الحق آن بود که عباد بمجرد ارتکاب زنا و سرقت کافر میشوند. و هر که زانی و سارق را کافر نمیداند، او نیز در سلک کفار انتظام دارد. (حبیب السیر چ
1 تهران ص
267 ج
2).