طالع شدن . [ ل ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برآمدن . طلوع کردن . صبح طالع شدن ؛ دمیدن . (دستوراللغه ٔ ادیب نطنزی ). سرزدن آفتاب از پس کوه . برآمدن . تیغ زدن
: چون حمل ساقط شود میزان همی طالع شود
همچنان در دین از ایشان مردمی پیدا شود.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 133).