اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طاوس

نویسه گردانی: ṬAWS
طاوس . [وو ] (اِخ ) دهی از بخش میان کنگی شهرستان زابل . در ده هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد و سه هزارگزی خاوری راه مالرو برج میرگل به ده دوست محمد. جلگه و گرم و معتدل . با 150 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند. محصول آن غلات و لبنیات . شغل اهلی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
طاوس . [ وو ] (معرب ، اِ) طاووس . ۞ پرنده ای است معروف و آن را ابوالحسن ، وابوالوشی و صرّاخ ، و فلیسا، نیز نامند. پرنده ای است از پرندگان بلا...
طاوس . [ وو ] (اِخ ) یکی از ابنیه و آثار سلاطین صفویه در شهر اصفهان .
طاوس . [ وو ] (اِخ ) موضعی است در نواحی بحر فارس ، که غُلاّب حضرمی مالک آنجا بود، از طریق دریا لشکری بدان جای گسیل کرد، چون خلیفه ٔ وقت ...
طاوس . [وو ] (اِخ ) نام جد ابوحنیفه نعمان بن ثابت بن طاوس بن هرمزدبن ملک بن شیبان است . نام طاوس به روایتی مرزبان بود علمدار مرتضی علی ر...
طاوس . [ وو ] (اِخ ) نام مادر المستنجد باﷲ ابوالمظفر یوسف بن المقتفی . از خلفای عبیدیان (فاطمیان ) زنی گرجی بوده است . رجوع به تاریخ الخلفا ...
طاوس . [ وو ] (اِخ ) معاصر عمربن عبدالعزیز که در ده کلمه به عمربن عبدالعزیز موعظه کرده است . رجوع به سیرة عمربن عبدالعزیز ص 126 شود.
طاوس . [ وو ] (اِخ )نام زوجه ٔ اصفهانی فتحعلیشاه قاجار که وی تخت طاوس دوم را بنام وی ساخته است .
طاوس . [ وو ] (اِخ )یکی از سرداران عظیم الشأن دوره ٔ تیموری ، که بر امیرتیمور یاغی شد، و در سال 797 هَ . ق . به امر و فرمان آن صاحبقران بقت...
طاوس . [ وو ] (اِخ ) ابن احمد. کنیت وی ابوالحسن ، و محدّث است .
طاوس . [ وو ] (اِخ ) ابن کیان . از تابعین بود. (تاریخ گزیده ص 847).
« قبلی صفحه ۱ از ۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.