اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طاهر

نویسه گردانی: ṬAHR
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن علی ابوالطیب موسوم به زکی . نیای خاندان زکی در بیهق بوده است . علی بن زید بیهقی آرد: زکی ابوالطیب را ضیعتی بوده است که هرسال از آنجا دو هزار من غله دخل بودی و ده دینار ۞ و این زکی ابوالطیب با این قدر دخل و ارتفاع دست جمله ٔ خواجگان بیهق فروبسته داشتی به کفایت و کیاست و شهامت و عقلاء گفتندی اگر وی را ثروتی بودی آثار بسیار در خراسان از وی حاصل آمدی . و سپس به ذکر اعقاب او میپردازد و گوید: خواجه حسین الداری در حق خواجه زکی ابوالطیب ۞ از طریق مطایبه قصیده ای گوید و در آن قصیده یاد کند کوشران ۞ ناحیت را. مطلع ۞ قصیده این است :
لحیه ٔ طاهربن ابراهیم
لحیه ای هست ۞ ازدر تعظیم
کس چنان لحیه را بکو آرد؟
بی سپندی و بی غلاف ادیم
کوشران با فغان و با شغب اند
کاین نه عدل است ای خدای حکیم
کان یکی ده تنانه دارد ریش
وین یکی را زنخ ز موی چو سیم
اول آنک محمد مختار
شه ترک است رخ چو ماهی شیم ۞ .

(از تاریخ بیهق ص 191).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن طاهربن عمر الطبری القاضی الفقیه الشافعی . کنیتش ابوالطیب . مردی ثقه وراستگو و متدین و پرهیزکار و آشنا به اص...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ البیع ابی سعید النحوی چنانکه ازتاریخ حافظ محب الدین بن النجار نقل شده ، ابوعبدالرحمن السلمی ، قطعه ای چند از ا...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بیهقی (شیخ الرئیس ) مؤلف تاریخ بیهق آرد: او از دستگرد ۞ ربع کاه بوده است و خواجه عبداﷲ دستجردی از فرزندان ...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن عبدالمنعم . در تاریخ حلب نسب وی را از تاریخ ذهبی بدین طریق بیان کرده : طاهربن عبدالمنعم بن عبیداﷲبن غلبون ابوال...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ )ابن عرب بن احمد، استاذ القراء الاصبهانی . وفات وی به سال 786 هَ . ق . بوده است . وی را قصیده ای است به نام قصیدةالطاهری...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن علی بن مشکان ملقب به ثقةالملک . مرحوم قزوینی در حواشی چهارمقاله درباره ٔ وی آرد وزیر سلطان مسعودبن ابراهیم بود ...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن علی الجرجانی . چنانکه از فهرست شیخ منتجب الدین استنباطمیشود فقیهی فاضل بوده است . (روضات الجنات ص 336).
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن فخرالملک بن نظام الملک ملقب بناصرالدین در درج وزارت ، و دری برج صدارت بود و بعد از عزل قوام الدین درگزینی به وزار...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن فضل بن سعید. وی ازسفیان بن عیینه روایت کرده است . محمدبن منذربن سعید ازدی به ما خبرداد که خطا میکند و راه خلاف ...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن فضل حلبی . او را از سفیان بن عیینه و حجاج اعور روایت است . ابن حبان گوید: حدیث را به ثقات آن چنان نسبت میدهد که...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۹ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.