طاهر
نویسه گردانی:
ṬAHR
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن احمدبن بابشاذ النحوی . گویند اصل وی از دیلم بوده و در مصر در علم نحو پیشوای عصر خویش بود وی را تصنیفات سودمند است از آن جمله «المقدمة» که کتابی است مشهور.و شرح آن ، و شرح الجمل که از زجاجی است و شرح کتاب الاصول از ابن السراج ، و در روزگاری که گوشه نشینی اختیار کرد، از یادداشت هائی که راجع به علم نحو کرده بودزنبیلی بس بزرگ فراهم آمده بود و گفته اند که اگر به بیاض برده میشد به اندازه ٔ پانزده مجلد میگردید، علماء نحوی که بعد از ابن بابشاذ آمدند و بدان زنبیل دست یافتند، آن را «تعلیق الغرفة» نام نهادند و این تعلیقه به شاگرد ابن بابشاذ، ابوعبداﷲ محمدبن برکات السعدی النحوی اللغوی که پس از او دست پیشوائی نحو بدو استقرار یافت انتقال پیدا کرد، و پس از محمدبن برکات به ابومحمد عبداﷲبن بری النحوی که از یاران او بود و قائم مقام او شد، منتقل گردید. و بعد از ابن بری به یکی از یاران وی ، شیخ ابوالحسین نحوی ملقب به «ثلط الفیل » که از شاگردان ابن بری و پس از او به جانشینی او برگزیده شد، رسید. گویند هر یک از این جماعت زنبیل مذکور را به شاگردی که استحقاق نیابت او را داشت می بخشید، و گروهی دیگر از شاگردان با نهایت جهد وکوششی که در استنساخ آن اوراق مبذول داشتند، موفقیتی در آن نیافتند. با این حال آنچه مردم بایستی از علم و تصانیف ابن بابشاذ استفاده برند، بردند. وظیفه ٔ ابن بابشاذ در مصر این بود که از دیوان انشاء و رسالت هیچگونه نامه ای بیرون نمی شد، مگر آنکه بایستی آن نامه از نظر وی بگذرد، و بدقت در آن بنگرد که اگر از طریق نحو یا لغت اشتباه و خطائی در آن شده به اصلاحش گراید، وگرنه بحسن قبول نامه را تلقی کند و دستور ارسال آن را به مقصد بدهد و برای این امر ابن بابشاذ را در هر ماه راتبه و مقرری بود که به او میرسید و دیرگاهی بدین شغل منصوب بود، روزی در سطح مسجد جامع مصر که با جمعی از همگنان خود مشغول تناول غذا بود، گربه ای حاضر شد. لقمه ای نزد گربه انداختند. گربه لقمه را در دهان خود گرفته برفت و از نظر آنان پنهان گردید. کرّت دیگر گربه باز آمد، آن جمع دوباره لقمه ای نزد او نهادند. گربه این بار مانند نخستین بار، لقمه را بدهان گرفته ، خود را از نظر آن جماعت پنهان ساخت ، و چندین نوبت این عمل بین گربه و جمعیت تکرار یافت ، در آخر آن جمع از رفتار گربه در شگفتی شدند، چه میدانستند که آن مقدار لقمه ای که برای او مخصوص داشتند از خوراک یک تن گربه افزون است ، و به تنهائی نتواند خورد، پی او گرفتند، دیدند از سطح جامع بدیواری برآمدکه پس آن دیوار خرابه ای ، و در آن خرابه گربه ای کور و نابینا در گوشه ای خزیده و گربه ٔ معهود لقمه های نصیب خود را برای گربه ٔ کور میبرده ، و نزد او مینهاده ، و او نیز بدین وسیله روزی خود تناول میکرده است آن جماعت از این حال متعجب ماندند. ابن بابشاذ گفت : حیوانی گنگ و نابینا که از روزی محروم نشود، و کافل ارزاق جهانیان گربه ای دیگر را مسخر فرماید که کفیل رساندن روزی او گردد، چگونه مرا بیهوده و ضایع گذارد. ازینرو قطع علایق دنیویه کرد، و از خدمت مستعفی شد، و ازمقرری ماهیانه ٔ خود چشم پوشید، و در خانه ٔ خود مقیم و به مطالعه و تصنیف که شغل دیرینه ٔ او بود پرداخت ،و تا پایان زندگانی ، در کنف الطاف الهی محروس و به بی نیازی عمر بسر برد، تا آنکه هنگام غروب روز سوم رجب سال 469 هَ . ق . در مصر وفات یافت . و در قرافه ٔ کبری دفنش کردند. رحمه اﷲ. بزیارت قبر او نائل آمده ام .تاریخ فوت او را بر سنگی که بالای سرش نهاده بودند خواندم ، سبب مرگ او این بوده که گویند چون انزوا اختیار و اطراف خود جمع کرد و زوائد آنچه در خانه داشت بفروخت ، و آنچه بدان نیازمند بود نزد خود باقی گذاشت .غرفه ای در جامع عمروبن العاص که عبارت از جامع عتیق مصر است اختیار کرد، و در آنجا منزل گزید، شبی خواست از آن غرفه بسطح جامع فرود آید. در یکی از طاقها که برای افشاندن نور به جامع بنا شده بود، پایش بلغزید و بیفتاد، و هنگام بامداد به رحمت ایزدی پیوست . (ابن خلکان چ تهران ). یاقوت گوید: از تألیفات ابن بابشاذ، یکی التعلیق فی النحو است که پانزده مجلد میباشد. شاگردان بعد از او آن را تعلیق الغرفة نام نهادند.دیگر المحتسب در نحو است . و شرح النخبة. (معجم الادباء مرجلیوث ج 4 ص 275). و رجوع به ابن بابشاذ شود.
واژه های همانند
۱۸۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
طاهر علک . [ هَِ رِ ع َ ] (اِخ ) ممدوح سوزنی بوده است . رجوع به لباب الالباب ج 2 ص 195 شود.
ابن طاهر. [ اِ ن ُ هَِ ] (از ع ، اِ مرکب ) ابن طایِر. در بعض لغت نامه ها این دو کلمه را به معنی کبک یا تیهو و دُرّاج گفته اند، و ظاهراً ابن طاهر...
طاهر طائی .[ هَِ رِ ] (اِخ ) (امیر) ابوالعباس طاهر ۞ . رجوع به تاریخ سیستان ص 360 شود.
طاهر هروی . [ هَِ رِ هََ / هَِ رَ] (اِخ ) ابوالقاسم طاهربن احمد هروی . صاحب برید نیشابور بود از ادب بهره ٔ وافر داشت و نامه های نیکو می نوشت و ...
طاهر عطار.[ هَِ رِ ع َطْ ط ] (اِخ ) رجوع به طاهر مشهدی شود.
طاهر کاشی . [ هَِ رِ ] (اِخ ) از وزرای سلطان ابوالمظفر رکن الدین ملک ارسلان بن طغرل بن محمدبن ملکشاه بوده است . رجوع به حبیب السیر چ خیام ...
طاهر کاشی . [ هَِ رِ ] (اِخ ) معروف به محمدطاهر نقاش متخلص به کاشی . صاحب تذکره ٔ نصرآبادی آرد: خامه ٔ فکرش چهره ٔ عروسان معنی گشاید و دیبای...
طاهر کرخی . [ هَِ رِ ک َ ] (اِخ ) در تاریخ بیهقی نام وی بدین سان آمده است : و بیاید در تاریخ پس از این بابی سخت مشبع آنچه رفت در سالاری ...
طاهر کنده . [ هَِ رِ ک َ دَ] (اِخ ) وکیل بلگاتگین . بهمین صورت نام طاهری در فهرست اعلام تاریخ بیهقی چ فیاض ص 241 آمده و عبارت متن تاریخ ...
طاهر نقاش .[ هَِ رِ ن َق ْ قا ] (اِخ ) رجوع به طاهر کاشی شود.