اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طاهر

نویسه گردانی: ṬAHR
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن الحسن بن الحبیب الحلبی ، متوفی به سال 808 هَ . ق . نسب وی چنین است طاهربن الحسن بن عمربن حبیب بن شُویخ الزّین ابوالعزّبن البدر، ابی محمد الحلبی الحنفی ّ. و یعرف بابن الحبیب . ولادت وی در حلب اندکی بعد از سال 740 بوده است ، از ابراهیم پسر شهاب محمود و جز او سماع حدیث کرده ، شهاب ابوالعباس مرداوی ، خاتمه ٔ اصحاب ابن عبدالدائم و محمدبن عمر السلاوی و جز آندو، از دمشق اجازت روایت حدیث برای ابن حبیب به حلب فرستادند. وی دیرگاهی بتحصیل علم و دانش عمر بسر برد، چندی ابوجعفر غرناطی و ابن جابر و جز آندو تن را ملازم بود، خطّ منسوب را نیک نبشتی ، در علوم ادب براعت یافت ، تلخیص المفتاح را که در معانی و بیان است ، و سراجیه را که در فرائض حنفیه است ، با محاسن الاصطلاح بلقینی بنظم آورد. قصیده ٔ برده را شرح و تخمیس کرده ، ذیلی بر تاریخ پدر خویش نوشته بهمان سبک و روش ، سفری به دمشق شام و قاهره ٔ مصر کرد، و در هر یکی از آن دو شهر مدتی اقامت گزید و در حلب به کتابت در دارالانشاء برقرار گردید. در قاهره نیز علاوه بر آنکه بسمت مذکوره چندی ادامه ٔ شغل داشت ، به نیابت کاتب سِرّ هم ارتقا یافت . چندین نوبت خواستند تولیت وظیفه را بدو محول کنند، آماده ٔ قبول آن نشد. (بنابر گفته ٔ عینی ). شیخ ما در کتاب «اِنباء» خود (مراد ابن حَجرِ عسقلانی و کتاب «انباء الغمر فی ابناء العمر» است ) گفته که ابن حبیب چند شغل را متولی شد. او با ادباء قدماء عصر خود مطارحاتی داشت ، مانند فتح الدین بن الشهید، که دو بیت برای ابن حبیب نوشته جهت او فرستاد، ابن حبیب پاسخ او را در سی و سه بیت فراهم آورده ارسال داشت . با سراج عبداللطیف فیومی نزیل حلب نیز مطارحه داشت . اشعار بسیاری به نظم آورده و ما بین آن اشعار ابیات نظم محاسن الاصطلاح از سایر اشعار او نیکوتر است . و بطور کُلی ابن حبیب در نظم و نثر مُفلق نبوده است . این اشعار از اوست :
قلت له اِذماس َفی اخضر
وطَرفُه اَلبابُنا یسحرُ
لَحظک ذا او اَبیض ُ مُرهف ٌ
فقال هذا موتک الاحمر
ابن خطیب ناصریه گوید ابن حبیب ناظمی بلیغ بود و فصیح ، در صناعت انشاء تام ّ الفضیلة بود بنحوی که او را برای کتابت سِرّ دارالانشاء مصر تعیین کردند. این قطعه که مصراع اخیر آن تضمین است از اوست :
اَضحی یُموه ُِ و هو یعلم اننی
کلف ٌ به و لذاک لم یَتعطف ِ
فغدوت انشدو الغرام یبرنی
روحی فداک عرفت ام لم تعرف
هنگامی که ملک ظاهر سیف الدین برقوق ، مِنطاش را دستگیر کرد و کشت ، ابن حبیب این دو بیت بگفت :
الملک الطاهر فی عِزّه
اَذَل ُ من ضل َ و من طاشا
وردّ فی قبضته طائعاً
نُعیراً العاصی و منطاشا
شیخ ما گفته است با ابن حبیب در یک جای فراهم آمدیم و سخن او شنیدم و گمان میبرم حدیثی نیز از او استماع کردم و از اشعار خود برای من بیتی چند برخواند، لکن اکنون مرا بهیچیک از حدیث و اشعار او دسترس نیست . ابن حبیب در قاهره ٔ مصر روزجمعه ٔ هفدهم ذی الحجه ٔ سال 808 هَ . ق . وفات یافت . شیخ ما در معجم خود و مقریزی در عقود فی تاریخ العهودنام او را ذکر کرده است . (تاریخ حلب ج 5 ص 148 بنقل از الضوء اللامع فی اعیان قرن التاسع). از مؤلفات ابن حبیب ، بقول مؤلف تاریخ حلب ، مختصری در علم اصول با سه متن دیگر در همان علم ، به سال 1324 به یکجا درمصر به طبع رسیده است . بنابر ضبط حاجی خلیفه ذیلی بر تاریخ پدرش موسوم به «دُرةُ الاسلاک ، فی تاریخ ۞ الاتراک » نوشته . و در کشف الظنون اشتباهاً در مورد ذکر این کتاب تاریخ وفات صاحب ترجمه را سال 879 قید کرده ، و آن غلط است . و نیز در کشف الظنون چند کتاب دیگر بنام صاحب ترجمه ذکر کرده یکی «شنف السامع، فی وصف الجامع» مراد جامع بنی امیه است . دیگر «مختصر منارالانوار» که منارالانوار نسفی را مختصر ساخته است . دیگر «وشی ُ البردة» در شرح قصیده ٔ برده . (کشف الظنون ). ترجمه ٔ پدر وی در همین لغت نامه ذیل ابن حبیب بدرالدین آمده است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
طاهر وحید. [ هَِ رِ وَ ] (اِخ ) محمدطاهر وحید. او راست : مجموعه ای در «توحید» که صاحب الذریعه آنرا در کتابخانه ٔ سیدنصراﷲ تقوی دیده است و مینوی...
طاهر وحید. [ هَِ رِوَ ] (اِخ ) میرزا طاهربن حسین خان قزوینی . رجوع به طاهر قزوینی و ترجمه ٔ تاریخ ادبیات ایران تألیف ادوارد براون ص 186، ت...
ابن طاهر. [ اِ ن ُ هَِ ] (اِخ ) رجوع به ابومنصور بغدادی شود.
ابن طاهر. [ اِ ن ُ هَِ ] (اِخ ) ابوالعباس محمدبن عبداﷲ خراسانی . ادیب معروف . از دست متوکل خلیفه حکومت بغداد داشت و بزمان معتز بر منزلت و م...
ابن طاهر. [ اِ ن ُ هَِ ] (اِخ ) ابوعبدالرحمن محمد رئیس . از ادبای اندلس . و او را رسائل و آثاری است مسجع و بلیغ. بتهمت رفض روزگاری دراز محبوس...
ابن طاهر. [ اِ ن ُ هَِ ] (اِخ ) رجوع به عبداﷲبن طاهر خزاعی شود.
ابن طاهر. [ اِ ن ُ هَِ ] (اِخ ) یکی از رؤسای باطنیه ٔ حلب . در 509 هَ .ق . الب ارسلان او را دستگیر کرده و بکشت .
حافظ طاهر. [ ف ِ هَِ ] (اِخ ) ابن حسین بن عبدالرحمن الاهدل . رجوع به طاهربن حسین شود.
حافظ طاهر. [ ف ِ هَِ ] (اِخ ) رجوع به حافظ اصفهانی ابوالحسن طاهر عرب شود.
طاهر تاتی . [ هَِ رِ ] (اِخ ) وی الکن بود و بجای قاف و کاف ، تا میگفت ،و او یکی از ملازمان میرزا مهدی که معشوق میرنجات بود بشمار میرفت . از ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.