اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طاهر

نویسه گردانی: ṬAHR
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن حسین بن یحیی مخزومی بصری ، مکنی به ابومحمد. وی در بصره متولد شده و در ری سکونت داشته است . او بر بیشتر شاعران عصر برتری دارد و از شاعران عراق در ردیف ابن نباته و ابن بابک و از شاعران جبل برابر با رستمی و خازن است . او را تصنیفاتی است که از آن جمله میتوان کتاب فتق الکمائم فی تفسیر شعر المتنبی را نام برد. طاهر در ری زندگانی را بدرود گفته است دید چشم او خوب نبود و روزی به درد چشم مبتلا شد والی منبج به او گفت ای ابوالغوث ، نزدیک است کور شوی و اگر به کوری مبتلا گردی چه خواهی کرد؟ گفت ای امیر! آن وقت بر سر گورتو قرآن خواهم خواند. والی مزبور از سرعت جواب و ظرافت گوئی او در شگفت شد. از اشعار او شاهکارهائی که بمنزله ٔ سحر است برگزیده ام و از آن جمله منتخبات ذیل است که از نیکوترین و بدیعترین اشعار بشمار میرود:
نفسک لاتعطیک کل الرضا
فکیف ترجو ذاک من صاحب
اجل مصحوب حیوة صفت
فهل خلت من هرم عائب
و در این معنی شاعری بر او سبقت نجسته است :
العیب فی الخامل المغمور مغمور
وعیب ذی الشرف المذکور مذکور
کفوفة الظفر تخفی من مهانتها
و مثلها فی سواد العین مشهور
و چه شعری ملیح و شیوا در غزل گفته است :
عرضت قلبی للحتوف بعارض
کالورد نداه الصباح بطله
متوشحا زغب العذار کانما
القی علیه الصدغ سمرة ظله
و این شعر را درباره ٔ کسی سروده است که از لحاظ رتبه فروتر از وی بوده و بر او پیشی جسته است :
جل قدری و خس ّ قدر زمانی
فانا العضب فی یمین الاشل
و در وصف دنیا گوید:
اذا تبرجت الدنیا فعاهرة
خضابها دم من تصبی فتعتال
کانها حیة راقت منقشة
ولان ملمسها والسم قتال
مضمون آن را از گفتارامیرالمؤمنین علی بن ابیطالب رضی اﷲ تعالی عنه گرفته است که میفرماید:
الدنیا کالحیة لین مسها قاتل سمها یحذرها العاقل و یهوی الیها الجاهل . و درباره ٔ تصوف گوید:
لیس التصوف ان یلاقیک الفتی
و علیه من نسج النحوس مرقع
بطرائق سود و بیض لفقت
و کانه فیها غراب ابقع
ان التصوف ملبس متعارف
یخشی الفتی فیه الاله و یخشع

(از تتمة الیتیمه ج 1 به اختصار ص 20 و 21).


و رجوع به تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 حاشیه ص 268 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه
طاهر. [ هَِ ] (اِخ )غلام ابی الجیش . نجاشی درباره ٔ او گفته : مردی متکلم بود، و آغاز تحصیل شیخ مفید، نزد او بود. کتابی چند تألیف کرده ، شیخ ...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) (قاضی ...). صاحب تاریخ سیستان ذیل عنوان : «آمدن امیربیغو به سیستان » آرد: هم بدین سال (465 هَ . ق .) دیگر باره آمدن مل...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) (کوه ...) حمداﷲ مستوفی آرد: در زمین مصر کوهی است که آنرا کوه طاهر میخوانند، از آنجا آب شیرین بیرون می آید: و در حوض جمع...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) محمدبن عمادالدین حسن یکی از مورخان هندوستان است . او را کتابی است موسوم به روضةالطاهرین که شامل وقایع سنوات تا 1015...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) محمد چهره . از سردارانی است که میرزا بایسنقر را دستگیر کرد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 234 شود.
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) (سرهنگ ...) طاهر محمد سنجری . رجوع به تاریخ سیستان ص 368 شود.
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) (مشهد...) در عسقلان مشهدی است ، آنرا مشهدِ طاهر خوانند، و در او همیشه خون تازه بر روی زمین پیدا بود، گویند قابیل هابیل ر...
طاهر.[ هَِ ] (اِخ ) محمدطاهر نصرآبادی اصفهانی . معاصر میرزا صائب و میرزا حیدر و از شاعران نامور آن روزگار بشمار میرفت . او راست : تذکرةالشعراء بزب...
آل طاهر. [ ل ِ هَِ ] (اِخ ) طاهریان . نام سلسله ای از امرای خراسان از اولاد طاهربن حسین بن مصعب ، ملقب بذوالیمینین . این دوده ٔ ایرانی از205 ...
طاهر سر. [ هَِ رِ س ِرر ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کسی را نامند که طرفةالعینی از یاد حق جل ذکره غافل نباشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ) آنکه به یک ...
« قبلی ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ صفحه ۱۲ از ۱۹ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.