طاهر
نویسه گردانی:
ṬAHR
طاهر. [ هَِ ](اِخ ) ابن عبدالعزیزبن عیسی بن سیار، ابوالحسن الدعاء، معروف به «ابن الحصری » از ابوبکربن مالک قطیعی ، واسحاق بن سعدبن الحسن بن سفیان النسوی سماع حدیث کرده . خطیب گوید: من خود از او حدیث فراگرفته و به قید کتابت آوردم . از بندگان صالح خداوند بشمار میرفت . و مردی پارسا بود و صدوق . از او شنیدم که گفت مولدش در سال 356 هَ . ق . بوده ، و در ماه جمادی الاخرة یا رجب سال 425 از دنیا رحلت کرد. (تاریخ خطیب ج 9 ص 358).
واژه های همانند
۱۸۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
طاهر. [ هَِ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن یزید الوراق الجرجانی الضبی .کنیت وی ابومحمد است . ابوبکربن المقری ، و قاضی از او روایت دارند، و وی از ابو...
طاهر. [ هَِ ](اِخ ) ابن ابی الاسد قوقهی . یکی از امرای عهد ملک شمس الدین علی بن مسعود کرت است . (تاریخ سیستان ص 399).
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن ابی بکر بابونه . محدث است .
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن ابی هالة التمیمی الاسدی . وی برادر هند، ربیب ِ (پسرِ زن ِ) پیغامبر صلی اﷲ علیه و آله و سلم بوده است . سیف در اوائل ک...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن احمدبن بابشاذ النحوی . گویند اصل وی از دیلم بوده و در مصر در علم نحو پیشوای عصر خویش بود وی را تصنیفات سودمند است ...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن احمدبن زید، ابوبکر المؤدب البغدادی . وی از ابراهیم بن شریک الاسدی ، و محمدبن احمدبن صالح الازدی ، روایت کند، و ابرا...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن احمدبن عطیة المری القاضی . اصل وی از وادی الحجارة، از بلاد اندلس است . کنیت او ابومحمد میباشد، از ابوبکربن بشرروایت ...
طاهر. [هَِ ] (اِخ ) ابن احمد ابوالفرج الاصبهانی ، معروف به سبطبن عمر المؤدب ، وی را در دیهی بسواد دجیل بغداد که موسوم به «شلا» بود ملاقات ...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن احمد القزوینی . صاحب روضات الجنات ذیل ترجمه ٔ طاهربن علی الجرجانی ، از این شخص نام برده ، و گوید: الشیخ بهاءالدین ...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن احمدالنحوی . کنیت وی ابوالحسن ، و متوفی در سال 380. او راست : کتابی بنام «تذکره » در قراآت سبع. (کشف الظنون ).