اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طاهر

نویسه گردانی: ṬAHR
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن علی بن مشکان ملقب به ثقةالملک . مرحوم قزوینی در حواشی چهارمقاله درباره ٔ وی آرد وزیر سلطان مسعودبن ابراهیم بود ۞ و شعرای عصر را از قبیل مسعودسعد و ابوالفرج رونی و مختاری غزنوی و سنائی غزنوی درحق وی مدایح غرّاست و وی برادرزاده ٔ ابونصر منصوربن مشکان دبیر معروف سلطان محمود و سلطان مسعود و مصنف کتاب «مقامات بونصر مشکان » و استاد تاریخ بیهقی صاحب تاریخ مسعودی است و تقریباً صفحه ای از تاریخ بیهقی از ذکر او خالی نیست و وفات وی یعنی بونصر مشکان در سنه ٔ 431 هَ . ق . واقع گردید، (چهارمقاله ٔ نظامی چ لیدن حواشی مرحوم قزوینی ص 182) و مرحوم رشید یاسمی در مقدمه ٔ دیوان مسعودسعد مطالب مرحوم قزوینی را درباره ٔ طاهربن علی بدینسان آورده است : مسعودسعد در لاهور تاب مقاومت نیاورده به دادخواهی رهسپار غزنین شد.(ص 151) امید او در دربار سلطان مسعود به خواجه طاهربن علی ثقةالملک وزیر و خاص خازن شاه بود که بنابر قول نظامی عروضی برادرزاده ٔ ابونصر منصوربن مشکان (متوفی در 431) رئیس دیوان رسایل سلطان محمود بزرگ و پسرش سلطان مسعود اول و استاد تاریخ بیهقی و صاحب کتاب مقامات بونصر مشکان بود شرح حال خواجه طاهر در لباب الالباب چ اروپا ج 2 ص 246 هست ۞ . سنائی در کارنامه ٔ بلخ او را مدح کرده است :
ثقة الملک طاهربن علی
پادشه چون نبی و او چو ولی
تا ترا کرد آسمان ظاهر
یک زمین است و طاهر و طاهر
مختاری هم او را مدح کرده است «طاهر ثقةالملک سردار گردن » یک زمانی حکومت لاهور داشته است . ابوالفرج رونی گوید:
بقدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش بجاه
در این زمان بود که سلطان مسعود سفری به هندوستان کرد و ثقةالملک پذیرائی شایانی از او در لاهور نمود (ص 316). از قصاید بسیاری که مسعود در ستایش او گفته آشکار است که میان آنان از دیرزمانی سابقه ٔ الفت برقرار بوده است . مسعودسعد بنده ٔ سی ساله من است . (ص 430) ۞ . باری نظر به این سابقه مسعودسعد شکایت لاهوریان را به او برد و پیغام داد که شغلی تازه به او بدهند خواجه طاهر پذیرفت و ابراز شادمانی کرد و مسعودسعد بار دیگر مسرور گشت که از نایبان دیوان شده است . (ص 337).
گفتم آن شغل را بقوت این
ز سر امروز تازه گردانم
خواستم تا قباله بنویسم
نایبی را بشغل بنشانم .
ولی آن کار را باو ندادند و بیگانه ای را بر او ترجیح نهاده او را در چشم دوست و دشمن خوار کردند و شاعر رنجیده چنین گفت :
چون ز من مهر آمد اجنبئی
خیره اکنون زنخ چه جنبانم
در این قصیده اظهار رنجش کرده و بی نیازی خود را از شغلهای دیوانی ظاهر ساخته و توکل بخداوند نموده است ظاهراً حاسدان این رنجش او را چنان آب و تابی دادند که ثقةالملک از حمایت او سرد شد. (مقدمه ٔ دیوان مسعودسعد ص لح ). مسعودسعد این قصیده را در زندان بمدح ثقةالملک طاهربن علی اختصاص داده و درباره ٔ وی گوید:
در حال خوب گردد حال من ار شود
بر حال من دل ثقةالملک مهربان
خورشید سرکشان جهان طاهرعلی
آن چرخ با جلالت و آن بحر بیکران
ای آن جوان که چون تو ندیده ست چرخ پیر
یارست رای پیر ترا دولت جوان
هر کو فسون مهر تو برخویشتن دمد
ز آهنش ضیمران دمد از خار ارغوان
با جوش حشمت تو چه صحرا چه کوهسار
با زخم خنجرتو چه سندان چه پرنیان
دارد سپهر خوانده ٔ مهر ترا بناز
ندهد زمانه رانده ٔ کین تراامان
بالای رتبت تو گذشته ز هر فلک
پهنای بسطت تو رسیده به هر مکان
یکماهه دولت تو نگشته ست هیچ چرخ
یک روزه بخشش تو ندیده ست هیچ کان ...
و رجوع به «ثقةالملک » خواجه طاهربن علی در همین لغت نامه و احوال و اشعار رودکی صص 637 - 639 و سبک شناسی ج 1 ص 247 و فهرست کتب کتابخانه ٔ سپهسالار ج 2 صص 676 - 677 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۲ ثانیه
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن هلال . ابن اثیر در ضمن حوادث سال 404 هَ . ق . ذیل ذکر استیلای طاهربن هلال بر شهر زور آرد: درباره ٔ کیفیت شهر زور یا...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن یحیی النار ۞ بن حسن بن جعفر الحجةبن عبیداﷲ الاعرج بن حسین الاصغربن علی زین العابدین بن حسین بن امیرالمؤمنین علی ...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن یحیی النسابه . از محدثان است . رجوع به الذریعه ج 2 ص 378 و 419 و ج 7 ص 165 شود.
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن یحیی الیمنی . او راست : کتابی بنام «الاحتجاج الشافی . بالردعلی المعاند فی طلاق التنافی » هنگامی که ابوبکر وعَلَی در...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابوالحسن طاهربن محمدبن ابی تمیم . مؤلف تاریخ سیستان ، ذیل عنوان «حدیث نصربن احمد با امیر بوجعفر» گوید: باز ابوالحسن طاه...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابوالفتح . وی ممدوح انوری بوده است . رجوع به لباب الالباب ج 2 ص 129 و رجوع به افتخارالدین ابوالفتح طاهر و لباب الالبا...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابوعلی طاهر مجیرالدین .وی از اعقاب شیخ الرئیس طاهربن عبداﷲ بیهقی است که عمل نیشابور و بیهق داشته است او در روز دوشنب...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابوعلی طاهر الحسن (ظَ : طاهر ابن الحسن ) بن احمدبن ابراهیم الاسدی الانطاکی . او را جزئی است در حدیث ، معروف بجزء ابن فی...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابومحمداحمد طاهر حدیف . رجوع به تاریخ سیستان ص 360 شود.
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابوالنصر در حبیب السیر چ قدیم تهران این صورت مصحف ظاهر ابوالنصر محمدبن الناصر لدین اﷲ عباسی است . رجوع به ظاهر... شود.
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۱۹ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.