طاهر
نویسه گردانی:
ṬAHR
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) (کوه ...) حمداﷲ مستوفی آرد: در زمین مصر کوهی است که آنرا کوه طاهر میخوانند، از آنجا آب شیرین بیرون می آید: و در حوض جمع میشود و بهمه جوانب روان میگردد، اگر جنب یا حائض به کنار حوض آن رسد، آب بازایستد، و تا آن کس دور نشود، آن آب که در حوض باشد، بیرون نریزد و روان نشود. (نزهةالقلوب ج 3 ص 190).
واژه های همانند
۱۸۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۶ ثانیه
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابوالنصر در حبیب السیر چ قدیم تهران این صورت مصحف ظاهر ابوالنصر محمدبن الناصر لدین اﷲ عباسی است . رجوع به ظاهر... شود.
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) اصرم . رجوع به تاریخ سیستان صص 314 - 324 شود.
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) انجدانی ، شاه طاهر از سادات عالی درجات انجدان . من محال قم ، موطنش کاشان ، مولدش همدان ، جامع علوم صوری و معنوی بود، مد...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) بادار ۞ طاهر مأمون درقی . رجوع به تاریخ سیستان ص 394 شود.
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) بصیر معروف به میرزاطاهر بصیر الملک فرزند میرزا احمد کاشانی . مؤلف «کشف الابیات مثنوی » که به سال 1299 چاپ شده است . م...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) جعفربن محمد الصادق علیه السلام امام ششم شیعیان . آن حضرت را القاب بسیار است ، اشهرها: الصادق و منها الصابر والفاضل و الط...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) (حاجی - افندی ) یکی از مشاهیر خوشنویسان و معلم خط عبدالمجیدخان (سلطان عثمانی ) بوده و به سال 1262 هَ . ق . درگذشته است ...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) حامدی . وی در حامدیه که شهری در صعید مصر از توابعبخش قنا است بسر میبرده ۞ و در سال 1311 درگذشته است . او راست : «الکشف...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) زینب . مؤلف تاریخ سیستان آرد: و سپهسالار طاهر زینب بود که آنگاه سرهنگ خواندندی او را. (تاریخ سیستان ص 347). وی همان ...
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) (سلطان ...) پسر سلطان احمد جلایر است ، در آن هنگام که قرایوسف ترکمان بر عراق عرب یورش میخواست برد، سلطان احمد در بغداد...