اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طباشیر

نویسه گردانی: ṬBAŠYR
طباشیر. [ طَ ] (معرب ، اِ) تباشیر. دوائی است که از جوف نی هندی بهم رسد. یا آن خاکستر بیخ نی است . و فلوس طباشیر که در شکم نی میباشد مدور است مانند درهم . و گویند چون نی از شدت باریکی بر دیگری بهم میخورد، از آنجا آتش برآید، و در نیستان افتد، طباشیر بندهای نی است که از خاکستر آن جدا کنند، و بهترین آن سپید گردد، با اندک تندی و گزیدگی زبان ، و مغشوش آن که از استخوان سر گوسفند میسازند با اندک شوری و بی حدّت میباشد، مقوی دل و معده و جگر و قاطع قی صفراوی و اسهال دموی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جنسی است دوائی ، و به استخوان سوخته میماند، سرد و خشک است در دویم و سیم .(برهان ). دوائی باشد سفید، مایل بقدری کبودی . بهندی بنسلوچن گویند. (غیاث اللغات ). نام دوائی است ، و آن در جوف قنا هندی باشد. یا خاکستر بیخ سوخته ٔ قنا هندی . (قاموس ). اصول قنا است که سوخته باشند. (منهاج ).چیزی است که یافت شود در جوف قنای هندی چون بسوزد. (سدیدی ). سوخته ٔ استخوان فیل . (بحر الجواهر). داود ضریر انطاکی گوید: اصل طباشیر همان چیزی است که در درون قنا است ، و غشی و دغلی در آن با استخوان مردگان یا استخوان فیل کنند، دوائی است سفید مفرّح دل ، که درمیان نی میان خالی میباشد، یا آنکه آن دارو خاکستر بیخ آن نی است - انتهی . دوائی است سپید که در هند از نی مخصوص بوسیله ٔ سوزانیدن بیرون می آورند. و حکیم مؤمن آرد: از جوف نی کهنه ٔ بلاد هند بهم میرسد، و گویند چون از شدت بادها آتش در نیزار آنجا افتد، طباشیر بندهای نی است که از خاکستر نی جدا کنند، بهترین آن سفید مستدیر است که با اندک تندی و گزنده ٔ زبان باشد، و استخوان سوخته ای که به آن مغشوش میسازند با اندک شوری و بی حدت می باشد، و در آب حل نمیشود، در دوم سرد و در سیم خشک و مقوی دل حار و بارد معده و جگر حاره . و قاطع قی صفراوی ، و اسهال دموی و حاره . و مجفف رطوبات معده . و جهت خفقان و غشی و تقویت اعضای ضعیفه که از حرارت باشد، شرباً و ضماداً نافع. و جهت بواسیر و تبهای تند و قلاع و با سکنجبین جهت توحش و غم و رفع کرب و التهاب مفید، و سعوط او را با روغن بنفشه جهت تقویت باصره مجرب دانسته اند، و مداومت او مُضر باه . و مُصلحش مصطکی و عسل ، و گویند مُضر ریه است . و مُصلحش عناب و عسل ، و شربتش تا دو درهم و بدلش بوزن او تخم خُرفه ٔ بو داده ، و نصف او سماق است ، و گل مختوم و صندل سفید بهترین بدلهاست . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). طباشیر را به هندی توسیر گویند. و بیرحس هم گویند. ارّجانی گوید: طباشیر سرد است در دو درجه و خشک است در سه درجه ، تبهای کهنه را منفعت کند، و تشنگی را تسکین دهد، و رفتن شکم را بازدارد. و قی را بنشاند و تسکین دهد، و خفقان را نافع است ، و اگر کسی که بواسطه ٔصفرا که در معده بود غشی افتد دفع کند، و درد دهان را که اطبا آنرا قلاع گویند سود دارد. (ترجمه ٔ صیدنه ٔابوریحان بیرونی ). نیکوترین وی سبک بود که زود خرد شود و طبیعت آن سرد و خشک بود در سیم و گویند در دوم ، مسیح دمشقی گوید: سرد است در دویم و خشک است در سیم . شیخ الرئیس گوید: مرکب القوی بود مانند کل ، و در وی قبض بود که قوت معده بدهد و قلاع را نافع بود و سوختگی آتش را سود دهد و شکم ببندد و تبهای حار و تشنگی را سودمند بود و قی که در مره صفرا بود بازدارد و گرمی حکه بنشاند و جهت ریشها، زهرها و قلاع که در دهان کودکان حادث شود سود دهد و چون تنها با ورق گل سرخ بر آن پاشند دندان متحرک را محکم گرداند تنها سنون ساختن بواسیر را سود دهد و ورم چشم گرم را نافع بود وقوت دل بدهد و خفقان که از حرارت بود ساکن گرداند وتوحش و غم را نافع بود و ضعف معده و التهاب آن و منع خلقه صفراوی و تشنگی را نافع بود و غشی و کرب را نافع بود و مفرح و مقوی قلب باشد و تری کُهن که در معده باشد نشف کند و قوت اعضاء که از حرارت ضعیف شده باشد بدهد و سردمزاج را زعفران معتدل کند و تفریح و تقویت وی بغایت بود و گویند خوردن وی باه را مضر بود،اسحاق گوید: مُضر بود به شش و مصلح وی گلاب بود و گویند مصطکی و انیسون بدل آن عصاره ٔ لحیةالتیس است و گویند بدل آن سه وزن آن تخم خیارزه است و چهار وزن آن بزرقطونا و گویند بدل آن طین مختوم است به وزن آن عصاره ٔ لحیةالتیس است و گویند بدل آن کاغذ مصری سوخته است و گویند به وزن آن تخم کاسنی و نیم وزن آن صندل و ابن مؤلف گوید: در شهر هندوقیس قصبهای دراز بود و بادهای سخت وزد و درهم ساید و آتش از آن برآید و قصب سوخته گردد و حریق وی طباشیر بود و گاه باشد که چندین فرسنگ بسوزد. (اختیارات بدیعی ). طباشیر؛ منه مایوجد فی انابیب القنا و هو الصفائح الشفافة الشدیدة البیاض الحریفة التی تذوب اذا استحلبت و منه مایُحرق .اما من احتکاکه فی بعضه . او بالصناعة و یُعرف بملوحة فیه و عدم حراقه و رمادیة. و قد یغش بعظام الموتی اوالفیل اذا احرقا و یُعرف هذا بغبرة و سواد و کُدر. ارضیة و عدم حدة و هو باردٌ فی الثانیة یابس فی الثالثة یقمع العطش و الحرارة و الخلقه و یحبس الاسهال و الدم . و یقوی القلب و المعدة و الکبد الحارة حتی بالطلاء و یسعط بدهن البنفسج فیحد البصر (من مجربات الکندی ) و یحل الاورام و القلاع طلاء و هو یضر الرئة و یصلحه الصمغ او العسل او العناب و شربته نصف درهم و بدله مثله بزر رجلة محمص و نصفه سماق . (تذکره ٔ داود انطاکی ). و من خرافات الهند: انهم یقولون : ان من الافیله الفائقة مایوجد فی لحوم جباهها درر و تتمیز من سایر الفیلة بشهبةاللون و ارج الرائحة کالیاسمین الهندی و کذالک فی منابت الارماح تحت اصولها و قالوا فی تفصیل ذلک ان ّ تلک الارماح تکون حمراً و اذا کانت شکیراً غضة غیرمستحکمة و مطرت بنوءالغفر و الزبانی ّ تولد فی انابیبها من القطرات لالی تنعقد عند استحکام قنو هذه الرماح و الطباشیر تعمل منها ولو وجدالساحلیون فی رماح الطباشیر شیئاً لما احرقوها الابعد الشق و لاشتهر ذلک . (الجماهر بیرونی ص 108). سرجس گوید: [ طباشیر ] ماده ای است که در اندرون نی هندی یافت شود. علی بن محمد گوید: طباشیر خاکستر نی هندی است و آنچه استخراج کنند از سواحل هند باشد، اما نقطه ای که فراوانتر از سایر نقاط طباشیر دارد سنداپور است از شهر کلی که در آنجافلفل سیاه فراوان است . هندوان گویند: نیکوترین طباشیر، آن است که سپیدرنگ باشد بویژه بندهای نی آن و فلوس آن که در مدخل نی یافت میشود و شکل آن مدور است مانند درهم . محصول طباشیر را وقتی به دست آورند که بواسطه ٔ تماس و اصطکاک نی ها به یکدیگر، بر اثر بادهای شدید بخودی خود از نی ها احتراقی حاصل آید. طباشیر مصنوعی و مغشوش را نیز با استخوانهای سوخته ٔ میش میسازند، هنگامی که در بلاد خارج از هند قیمتش بالا رود، درصورتی که در همان هنگام قیمت آن در هند از صعود و نزول ایمن است و یک من او از شش تا هشت درهم ترقی کند. مسیح دمشقی گوید: سرد است در دوم و خشک است در سیم ، مقوی معده و برای قروح دهان سودمند است . خوزی گوید: برای سوزاندن (مرةالحمراء) صفراء نیکو است ، قابض بطن و مقوی معده است چه شربت آن خورند و چه بدان طلا کنند. رازی گوید: برای تب حادّ و تشنگی نافع باشد. اسحاق بن عمران گوید: عطشی را که از صفرا باشد می نشاند و حرارت شدید جگر را به اعتدال می آورد. بر ضد جراحات و جوشها که برفک در دهان کودکان حادث میشود سودمند است ، استعمال آن بصورت گرد است . خواه مفرد و خواه باگل سرخ و شکر طبرزد استعمال کنند. در مورد بواسیر نیز طباشیر بکار برند. ابن سینا گفته : طباشیر قابض و دابغ است و اندک تحلیل و تبرید آن از تحلیلش بیش باشد، بواسطه ٔ تلخی اندکی که در اوست و خصائص گل سرخ دراو مجتمع است ، برای التهابات چشم سودمند و قلبی را که دچار خفقان حاد باشد تقویت کند و شربت و طلای آن غشی را که بر اثر ریزش صفراء بمعده حادث شده باشد سوددهد، نافع است توحش و غم را و التهاب و ضعف معده و عطش را نیک است ، مانع ریزش صفرا بمعده است و گند دهانی را که از صفرا تولید شده باشد سود بخشد. و شرب آن با آب سرد تبهای حاد و حارّ را نافع باشد. در ادویه ٔ قلبیه گفته است : طباشیر را در تقویت و تفریح قلب خاصیت است و خفقان و غشی را منفعت بخشد. و یُعینها قبضه . و در امزجه ٔ حاره تبرید آن در دوم باشد و گاه درامزجه ٔ بارده تعدیل به زعفران شود و تقویت و تفریح آن در قلب ، مانا که در روان آدمی نورانیت و متانتی ایجاد کند. رازی در کتاب حاوی از قول جرجس نقل کرده که : طباشیر شرباً مزیل باه است . دیگری گفته است : طباشیر رطوبت کهنه ای را اگر در معده باشد خشک کند و اعضائی را که از حرارت بسستی گرائیده باشد نیرومند و تقویت کند. (مفردات ابن البیطار). || خیزران محرق است ۞ . || گچ سفید. طباشیر: تحثرات سیلیکی که مرکب شده اند از سیلیکات پتاس و سیلیکات آهک و متشکل می شوند در تجویف عقود یک قسم نی هندی موسوم به بنبو و گل سفید و نوع گل و گچ و مأخوذ از تازی . (ناظم الاطباء) :
تنی چون شیر با شکر سرشته
طباشیرش برابر شیر هشته .

نظامی .


- طباشیر صبح ؛ کنایه است از سپیدی صبح صادق . (برهان ) (غیاث اللغات )(آنندراج ).
- طباشیر قلمی ۞ ؛ قسمی از طباشیر.
- طباشیر قمی ۞ ؛ گل محلاتی .
- طباشیر هندی ۞ ؛ نوعی از طباشیر.
|| ظاهراً بمعنی ماده ای است که آنرا در ساختن بعض قدحها بکار می بردند: اقداح طباشریه یا طباشیریه . || خمی بزرگ که در سطح آن قله هائی در طبقات متعدد جای داده اند. (دزی ج 2 ص 21). || مژده و بشارت . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
تباشیر. [ ت َ ] (اِ) چیزی باشد سفید که از میان نی هندی که بابانس و بنبو گویند برآید. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). چیزی باشد سفیدرنگ ما...
تباشیر. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تبشیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مژده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بشری . (اقرب الموارد) (قطر الم...
تباشیر صبح . [ ت َ رِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اول آن . (قطر المحیط). اول روشنائی بامداد.(دهار). کنایه از سفیدی اول صبح باشد. (برهان ). ...
تباشیر قلمی . [ ت َ رِ ق َ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) طباشیرقلمی . نوعی تباشیر. رجوع به تباشیر و طباشیر شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.