طبع
نویسه گردانی:
ṬBʽ
طبع. [ طِ ] (ع اِ) جای پست فروخوردن آب . || پری . چنانکه کیل و مشک و جوی و نهر. || زنگ . ریمناکی . ج ، اطباع . || ریمناکی سخت از زنگ . || زشتی . عیب . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۸۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
هشت طبع. [ هََ طَ ] (اِ مرکب ) گویند طباع هشت باشد: حار، بارد، رَطْب ، یابس ، حار رطب ، حار یابس ، بارد رطب ، بارد یابس : هم با عدم پیاده فرورو ...
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، اینهاست: دلخواه (دری) روزدیس ruzdis (مانوی: ruzdist)***فانکو آدینات 09163657861
سبک طبع.[ س َ ب ُ طَ ] (ص مرکب ) کنایه از ظریف . (آنندراج ). شادمان و خرسند و خوشحال . (ناظم الاطباء) : همواره همی باش سبک طبع و خوش ایام با مط...
شوخ طبع. [ طَ ] (ص مرکب ) کنایه از تیزطبع. (آنندراج ) (بهار عجم ). بذله گو.
شوم طبع. [ طَ ] (ص مرکب ) بدطبیعت و بدسرشت . (ناظم الاطباء).
عمر طبع. [ ع ُ رِ طَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عبارت از عمر یکصدوبیست سال است ، زیرا نزد حکما عمر نوع انسان صدوبیست سال باشد و کمی و بیشی آ...
کام طبع. [ طَ ] (ص مرکب ) حریص و طامع. (آنندراج از فرهنگ فرنگ ). آزمند. طمعکار. (ناظم الاطباء).
خائن طبع. [ءِ طَ ] (ص مرکب ) خیانت پیشه . خیانتکار : آب نرم است ولی خائن طبعساده رنگ است ولی پیچ و خم است .خاقانی .
تلون طبع. [ ت َ ل َوْ وُ طَ ] (ص مرکب ) تلون مزاج . (ناظم الاطباء). رجوع به تلون و دیگر ترکیبهای آن شود.
ساده طبع. [ دَ / دِ طَ ] (ص مرکب ) ساده دل . آنکه طبع بی آلایش دارد. آنکه مکر و فریب ندارد. ساده ضمیر : تا بدان عشوه های طبعفریب از من ساده طب...