اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طبع

نویسه گردانی: ṬBʽ
طبع. [ طَ ب َ ] (ع مص ) زنگ گرفتن شمشیر و جز آن . (منتهی الارب ). زنگار گرفتن . شوخگن شدن . (تاج المصادر). || ریمناک شدن مرد. (منتهی الارب ). چرکین شدن . آلوده شدن بعار. (تاج المصادر). || کاهل و دون همت گردیدن مرد. منه : فلان یطبع؛ یعنی او را در مکارم امور نفاذی نیست ؛ بلکه در رذائل امور منهمک و مستغرق است ، مانند: شمشیر زنگ آلوده . (منتهی الارب ). || کاهل شدن . (تاج المصادر).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
تبع. [ ت ُب ْ ب َ ] (اِخ ) نام وی حارث بن قیس بن صیفی بن سباء الاصغربن حمیربن سبا ۞ . خواندمیر در شرح احوال وی آرد: چون حمیربن سبا بعالم ...
تبا. [ ت ِ ] (اِخ ) تب ، از بلاد قدیم یونان . رجوع به تب شود.
تباء. [ ت َب ْءْ ] (ع مص ) لغتی در وَبْاء است که واو به تا بدل شده است . (منتهی الارب ). رجوع به «وباء» شود.
پیروی نمودن
تبع یمن . [ ت ُب ْ ب َ ع ِ ی َ م َ ] (اِخ ) رجوع به تبع شود.
تبع اوسط. [ ت ُب ْ ب َ ع ِ اَ س َ ] (اِخ ) ابوکرب اسعدبن مالک بن ابی کرب . ۞ رجوع به ابوکرب اسعد و مجمل التواریخ والقصص چ بهار ص 162 و ت...
تبع اصغر. [ ت ُب ْ ب َ ع ِ اَ غ َ ] (اِخ ) تبع الاصغر. میرخواند آرد: تبع الاصغر حسان بن تبعالاوسط ۞ ، آخرین ِ تبابعه ٔ یمن است چه بعد از وی اختل...
تبع اقرن . [ ت ُب ْ ب َ ع ِاَ رَ ] (اِخ ) تبع الاقرن . رجوع به تبع الاقرن شود.
تبع الاصغر. [ ت ُب ْ ب َ عُل ْ اَ غ َ ] (اِخ ) تبع اصغر. رجوع به تبع اصغر شود.
تبع الاقرن . [ ت ُب ْ ب َعُل ْ اَ رَ ] (اِخ ) در تاریخ یعقوبی پس از شرح پادشاهی شمر چنین آمده : سپس تبع الاقرن بن شمربن عمید پادشاهی کرد و ب...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۹ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.