اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طبل زدن

نویسه گردانی: ṬBL ZDN
طبل زدن . [ طَ زَ دَ] (مص مرکب ) طبل فروکوفتن . طبل نواختن :
امشب سبکتر میزند این طبل بی هنگام را
یاوقت بیداری غلط بوده ست مرغ بام را.

سعدی .


حیف بود آخر زدن بر طبل بدنامی دوال
کو مرا ناگه چنین افکند با سگ در جوال .

ابن یمین .


شد بهار و ابر در فکر سرانجام گُل است
طبل شادی زن که فتح نوبه بر نام گل است .

میرزا رضی دانش (از آنندراج ).


|| دعوی کردن . بچیزی بالیدن :
بهاری ابر، به کف ّ تو نیک مانستی
به رعد اگر نزدی در زمانه طبل سخا.

(؟).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.