اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طحی

نویسه گردانی: ṬḤY
طحی . [ طَح ْی ْ ] (ع مص ) لغتی است در طحو. رجوع به طحو شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
طحی . [ طُ ح َ ] (اِخ ) موضعی است که در شعرملیح هذلی آمده است . (معجم البلدان چ مصر ج 6 ص 31).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
طهی . [ طَ ها ] (ع اِ) کاه ریزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
طهی . [ طَهَْ ی ْ ] (ع مص ) گوشت پختن . بریان کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). طهو. طُهی ّ.
طهی . [ طُ هی ی ] (ع مص ) گوشت پختن .بریان کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). طهو. طَهْی .
طهی . [ طُ ها ] (ع اِ) گرگ . || (ص ) پخته هرچه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
تهی . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ] (ص ) به معنی خالی ... که در مقابل پر است . (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی )....
تهی . [ ت ِ ] (ع اِ اشاره ) مؤنث ذا؛ یعنی اسم اشاره ای که بدان به زن اشاره کنند. (ناظم الاطباء).
تهی دل . [ ت َ / ت ِ / ت ُ دِ ] (ص مرکب ) که کینه ندارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تهی دو. [ ت َ / ت ِ / ت ُ / دَ / دُو ] (ص مرکب ) تنبل و بیکار و هرزه گرد. (ناظم الاطباء) : خود عالمی پر است که سلطان غلام اوست چون من تهی دو...
« قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.