طره
نویسه گردانی:
ṬRH
طره . [ طَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان برزرود بخش نطنز شهرستان کاشان در 35هزارگزی شمال باختر نطنز و 14هزارگزی باختر پل هنجن . کوهستانی و سردسیر. با 740 تن سکنه . آب آن از 9 رشته قنات است . محصول آنجا غلات و حبوبات و میوه جات و شغل اهالی زراعت و عده ای برای تأمین معاش برای کارگری به طهران میروند. 3 مزرعه دارد. راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
واژه های همانند
۸۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
تره . [ ت َ ] (اِ) دندانهای کلید را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). || گیاه تیزی را نیز گفته اند که بر سرهای دانه های جو و گندم درخوشه میبا...
تره . [ ت َ رَه ْ ] (ع مص ) در ترهات افتادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (ذیل اقرب الموارد).
ترة. [ ت ُرْ رَ ] (ص ، اِ) زن حسین خویلة. (منتهی الارب ). زن صاحب جمال رعنا. (ناظم الاطباء). الترة، الجاریة الحسناءالرعنا. (تاج العروس ).
ترة. [ ت ِ رَ ] (ع مص ) کینه ور کردن کسی را. (شرح قاموس ). نستیدن کینه را (؟). (منتهی الارب ). کینه یا ستم رسانیدن به کسی . (از اقرب الموارد...
ترح . [ ت َ رَ ] (ع مص ) اندوه گین شدن . (از تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). محزون گشتن . (از اقرب الم...
ترح . [ ت َ رَ ] (ع اِ) اندوه . ضد فرح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اندوه و غم که ضد فرح است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). حزن و غم . (الم...
ترح . [ ت َ ] (ع اِ) فقر و درویشی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : و از حصول آن استعداد، فرحی بی برح و فرجی بی ترح ... دریابند. (...
ترح . [ ت َ رِ ] (ع ص ) کم خیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از المنجد). || بسیاراندوه . (از المنجد).
طرءة. [ طُ ءَ ] (ع اِ) طُرءَةُالسیل ؛ دفعه ای از سیل . معظم سیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.