اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طعب

نویسه گردانی: ṬʽB
طعب . [ طَ ] (ع اِ) مزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). طعم . || بوی خوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اریج . یقال : ما به من الطعب شی ٔ؛ ای من اللذة و الطیب . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۵ ثانیه
سیه تاب . [ ی َه ْ ] (ص مرکب ) رنگی باشد بنفسجی که آهن صیقل دیده را به آب لیمو و گرمی آتش رنگ کنند. (غیاث اللغات ). آهن صیقل کرده را با ...
ریش تاب . (ص مرکب ) ریش مجعد. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 17).
سنگ تاب .[ س َ ] (ن مف مرکب ) آبی که آنرا با سنگهای تفته که در آن افکنند گرم کرده باشند. (یادداشت بخط مؤلف ).
اجاق زیر دیگ خزینه تنور زیر خزینه حمام محلی بسیار آلوده کثیف و بویناک بود برای انباشت پیخال و پهن یا علف و کهنه پارچه (درحالت استغنا چوب و ذغال) که...
پیک تاب - پیک تابشی ، پیک پرتویی ، پیک برقی ، پیک الکترونیکی ، پست الکترونیکی که در تارگستر ها و تار بینابینی شبکه های جهانی رایانه ها بکار میرود. ( پ...
پیک تاب – پیک برقی ، پست الکترونیکی ، در انگلیسی میشود ( ای مِیل )
گوش تاب . (نف مرکب )تابنده ٔ گوش . پیچنده ٔ گوش . گوش پیچ . || (ن مف ) گوش تابیده . پیچیده گوش . || (اِمص مرکب )گوشمال و تاب دادن گوش برای ...
موی تاب . (نف مرکب ) تابنده ٔ مو. موتاب . آنکه تارهای موی سر به هم تاب دهد و از آن رشته سازد. || آنکه طناب مویی می سازد. رسن تاب . رسنگر....
کوره تاب . [ رَ / رِ ] (نف مرکب ) تابنده ٔ کوره . افروزنده ٔ کوره . آتش افروز کوره . آنکه در کوره آتش بیفروزد. آنکه کوره را تافته کند : کوره تا...
گلخن تاب . [ گ ُ خ َ ] (نف مرکب ) آنکه حمام راگرم کند. (آنندراج ). آنکه گلخن افروزد : به گلخن چون روم از ننگ گلخن تاب در بنددبه روی ناکس...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۹ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.