طفال
نویسه گردانی:
ṬFAL
طفال .[ طَ ] (ع اِ) طُفال . گل و لای خشک . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
طفال . [ طِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طَفْل . (منتهی الارب ).
طفال . [ طُ ] (ع اِ) طَفال . گل و لای خشک . (منتهی الارب ). طین یابس . (فهرست مخزن الادویه ).گل خشک . (منتخب اللغات ).
طفال . [ طَف ْ فا ] (ع ص ) سمعانی آرد: این نسبت بر کسانی اطلاق شود که فروختن «طفل » را پیشه سازند و طفل نوعی گِل است که آن را میخورند. ...
طفال . [طَف ْ فا ] (اِخ ) ابوالحسن محمدبن حسین بن احمدبن سری بن مقری بن طفال ، از مردم مصر. شیخی ثقه و صدوق بوده احادیث بسیار روایت کرده ...
تفال . [ ت ُ ](ع اِ) تُفل . (اقرب الموارد). خدو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بصاق . (اقرب الموارد). || کفک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)...
تفأل . [ ت َ ف َءْ ءُ ] (ع مص ) اختر نیک گرفتن . (زوزنی ). فال گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فال نیک زدن ، خلاف تطیر. (از اقرب المو...
تفعل . [ ت َ ف َع ْ ع ُ ] (ع مص ) یکی از اوزان ابواب ثلاثی مزیدفیه و معنی آن بیشتر بر مطاوعت و قبول فعل است . و رجوع به نشوء اللغة ص 15 ش...
تفأل زدن . [ ت َ ف َءْ ءُ زَ دَ ] (مص مرکب ) فال گرفتن . (ناظم الاطباء). شگون خوب زدن . فال نیک زدن .