طفل
نویسه گردانی:
ṬFL
طفل . [ طَف َ ] (ع اِ) تاریکی . || باران . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || طفل العشی ؛ آخر روزنزدیک غروب . (منتهی الارب ). آخر روز بعد از نماز دیگر. (منتخب اللغات ). وقت فروشدن آفتاب . (مهذب الاسماء). || طفل الغداة؛ از صبح تا وقت غروب کردن آفتاب . (منتهی الارب ). هنگام چاشت . (منتخب اللغات ).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
تفل .[ ت َ ف َ ] (ع مص ) ناخوش شدن بوی تن از نابکار داشتن عطر. (از تاج المصادر بیهقی ). بدبوی گردیدن و بدبوئی که از ترک طیب باشد. (منتهی ...
تفل . [ ت َ ف ِ ] (ع ص ، اِ) رجل تفل ؛ مرد بدبوی ، نعت است از تَفَل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تفل . [ ت ُف ْ ف َ ] (ع اِ)لغتی است در تتفل به معنی روباه یا روباه بچه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تتفل و تتفله شود.
تفل . [ ت ُ ] (ع اِ) خدو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تُفال ، بصاق . (اقرب الموارد). || کفک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
تفل . [ ت ِ] (ع اِ) تُفالَه . ثِفل . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). اغلب بجای ثفل آید. (دزی ج 1 ص 149). || فضله : شکمش درد گرفت و بسی تفل از...