طفیل
نویسه گردانی:
ṬFYL
طفیل . [ طُ ف َ ] (ع اِ مصغر) مصغر طِفل . رجوع به طِفل شود.
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
طفیل . [ طَ] (ع اِ) آب مکدر باقی مانده ٔ در حوض . (منتهی الارب ).آب تیره و دُرد که در حوض بماند. (منتخب اللغات ).
طفیل . [ طِف ْ ی َ ] (ع اِ) نوزاده . || (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ).
طفیل . [ طُ ف َ / ف ِ ] (از ع ، ص ، اِ) شاید مخفف طفیلی باشد. رجوع به طفیلی شود که نام شخصی است از بنی امیه که در حالت عسرت و تنگدستی به...
طفیل . [ طَ ] (اِخ ) طفیل و شامة دو کوهند به ده فرسنگی مکه . عرام گوید طفیل کوهک بسیار سیاهی است در میان پشته ای از ریگ متصل به هرشی . اصم...
طفیل . [ طُ ف َ ] (اِخ ) رودباری است میان تهامة و یمن . (معجم البلدان ).
طفیل . [ طُ ف َ ] (اِخ ) قلعتی است به وادی موسی نزدیک بیت المقدس . (معجم البلدان ).
طفیل . [ طُ ف َ ] (اِخ ) ابن ابی بن کعب انصاری . صحابی است .
طفیل . [ طُ ف َ ] (اِخ ) ابن حارث بن عبدالمطلب بن هاشم صحابی قرشی . شوی نخستین زینب بنت خزیمه است و زینب را پس از درگذشتن طفیل بقولی بر...
طفیل . [ طُ ف َ ] (اِخ ) ابن زلال کوفی . از اولاد عبداﷲبن غطفان بن سعد است و او را طفیل الاعراس و طفیل العرائس خواندندی بدانجهت که در طعام ...
طفیل . [ طُ ف َ ] (اِخ ) ابن عامربن واثلة الکنانی . یکی از شجعان و از سرشناسان قوم خود بود. وی با پدر خویش و ابن الاشعث در شورش بر حجاج دست...