اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طلاق دادن

نویسه گردانی: ṬLAQ DʼDN
طلاق دادن . [ طَ دَ ](مص مرکب ) رها کردن زن . تسریح . (منتهی الارب ). تطلیق . (تاج المصادر). اِملاک . یقال : اُمْلِکَت امرَها (مجهولاً)؛ یعنی طلاق داده شد. (منتهی الارب ) :
هرکه مراو را طلاق داد بجویدش
دوست ندارد هگرز شوی حلاله .

ناصرخسرو.


و هرگاه که متقی در کار این جهان گذرنده تأملی کند هرآینه مقابح آن را به نظر بصیرت بیند... و به قضا رضا دهد تا غم کم خورد و دنیا را طلاق دهد. (کلیله و دمنه ).
شب طلاق خواب داده دیده بانان بصیر
تا شکرریز عروسان بیابان دیده اند.

خاقانی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.