اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طلایه دار

نویسه گردانی: ṬLAYH DʼR
طلایه دار. [ طَ ی َ / ی ِ ] (نف مرکب ) دیده بان :
هنوز میر خراسان به راه بود که بود
طلایه دار برآورده زان سپاه دمار.

فرخی .


طلایه دار لشکر گر نشد لاله چرا زینسان
نشیند هر گلی بر دشت و او بر کوهسار آید.

فرخی .


آری هرآنگهی که سپاهی شود به رزم
ز اول به چند روز بیاید طلایه دار.

منوچهری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.