اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طلب

نویسه گردانی: ṬLB
طلب . [ طُ ] (ع اِ) گروه طلب کنندگان . طُلب بالضم ؛ معرب تُلب بمعنی گروه مردم . (غیاث ) (آنندراج ). جماعتی و گروهی از مردمان را گویند که یک جا جمع شده و گرد آمده باشند. (برهان قاطع) : و چون خواهد که بجملگی حمله برد سواران را سوی راست و چپ دشمن درآرد و پیاده را هم بر آن تعبیه میبرد طُلب طُلب تا جایگاه از دشمن بستاند. (راحةالصدور راوندی ).
نوباوه ٔ باغ اولین صُلب
لشکرکش عهد آخرین طُلب .

نظامی (لیلی و مجنون ).


۞
جان پاکان طُلب طُلب و جوق جوق
آیدت از هر نواحی مست شوق .

مولوی .


با دو صد اقبال او محظوظ ماست
با دو صد طُلب ملک محفوظ ماست .

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
طلب . [ طِ ] (ع ص ، اِ) مرد خواهان زنان . || زن خواسته ٔ مرد و معشوق او. گویند: هو طلب النساء و هی طلبه . ج ، اَطلاب ، طِلبة. (منتهی الارب ).
طلب . [ طُ ل ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طَلوب . (منتهی الارب ).
طلب . [ طُل ْ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طالب . (منتهی الارب ).
طلب . [ طَ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طالب . و فی حدیث الهجرة: فاللّه لکما ان رد عنکما الطلب . جمع طالب است یا مصدر قائم مقام جمع یا به حذف مضاف ا...
طلب . [ طَ ل َ ] (ع اِ) در تداول عامه و تداول فارسی ، مالی که داین را بر عهده ٔ مدیون است . وام که داده باشند. مقابل بده و بدهی . وام . فا...
طلب . [ طَ ل َ ] (نف مرخم ) در ترکیب به معنی طلبنده و طلب کننده آید.ترکیب ها:- آرزوطلب . آزادی طلب . آشوب طلب . جاه طلب . حقیقت طلب . ریاست طل...
طلب /talab/ ۱. جستجو؛ جستن. ۲. (اسم) [مقابلِ بدهی] [مجاز] پولی یا چیزی که به کسی وام داده باشند. ۳. (بن مضارعِ طلبیدن) = طلبیدن ۴. طلبنده (در ترکیب با...
بی طلب . [ طَ ل َ ] (ص مرکب ) (از: بی + طلب ) بدون خواهش .بی اذن . بی اجازت . (ناظم الاطباء). رجوع به طلب شود.
حق طلب . [ ح َ طَ ل َ ] (نف مرکب ) آنکه حق طلبد. آنکه جویای حق باشد.
جان طلب . [ طَ ل َ ] (نف مرکب ) از اسماء محبوب . (آنندراج ).
« قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.