طلح
نویسه گردانی:
ṬLḤ
طلح . [ طَ ] (ع مص ) مانده شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر). طلاحة. مانده گردیدن شتر و منه حدیث اسلام عمر: فمابرح یقاتلهم حتی طلح ؛ ای اعیا. (منتهی الارب ). مانده کردن ستور و مانده شدن وی . (تاج المصادر). طلح زید بعیره ؛ مانده گردانید شتر را (لازم است و متعدی ). (منتهی الارب ). || لاغر کردن ستور. (زوزنی ). || خالی شکم گردیدن از خوردنی . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
تله تایپ . [ ت ِ ل ِ ] (انگلیسی / فرانسوی ، اِ) ۞ یکی از قسمتهای دستگاه گیرنده ٔ تلگراف است . هنگامی که دستگاه فرستنده اخبار را بمقصد می فرس...
تله ویزیون . [ ت ِ ل ِ یُن ْ] (فرانسوی ، اِ) تلویزیون . رجوع به تلویزیون شود.