اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طلح

نویسه گردانی: ṬLḤ
طلح . [ طَ ل َ ] (ع اِ) نعمت . (منتهی الارب ) :
کم رأینا من اناس هلکوا
و رأینا المرء عَمْراً بطلح .
ابن السکیت گوید: طلح در این شعراعشی اسم موضعی است ، اما دیگران گویند که اعشی در موضعی بنام ذوطلح به خدمت عمرو رسید و در شعر خویش ازذوطلح تیمناً به طلح بمعنی نعمت اکتفا کرد. (معجم البلدان ). رجوع به ماده ٔ بعد شود. || (اِمص ) تازگی . || نازکی . || درد شکم ستور از خوردن طلح . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
تله پاس . (مازنی )، ("ت" با آوای زیر )، به پوسته سبز گردو گفته میشود . مانند : "آغوز تله پاس" - پوست سبز گردو .
تله زیر. (مازنی )، رشته ای است بسیار باریک که از موی دم اسب بافته میشود و آن نیز بسیارمحکم و پایدار میباشد. از" تله زیر" مانند نخ در تله برای...
سیم تله. (مازنی )،تله سیمی است که در مازندران (بویژه روستاییان " چمازکتی" شاهی ) برای گرفتار کردن جانوران موذی همانند شغال(شال )، خرگوش سگهای ولگ...
شکم تله . [ ش ِ ک َ ت َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) شکم بنده . آنکه تنها به نان و جامه خدمت کند بی وظیفه ای . شاگرد یا نوکری که بدو جز خوراک و پوش...
منظور همان تلقین می باشد ، یا نیرویی که کسی را به کاری وادار نماید یا فکر خود را در او القا نماید
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.